ثوی
نویسه گردانی:
ṮWY
ثوی . [ث ِ وی ی ] (ع اِ) جامه ٔ گروهه که بالای میخ بندند و بر آن مشک شیر بجنبانند تا مشک دریده و پاره نگردد.
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صوی . [ ص ُ وَی ی ] (ع اِ) پرنده ای است که مار از آواز آن میگریزد: تخاف من صویه ؛ ای صوته . || تپه ای از شن در کنار دریا که باد آنرا تود...
صوی . [ ص ُ وی ی ] (ع مص ) خشک گردیدن نخله . || خشک گردیدن شیر گوسفند. || قوی و توانا گردیدن . (منتهی الارب ).
صوی . [ ص ُ وا ] (ع اِ) اطراف . اخذه بصواه ؛ یعنی گرفت او را بهمه ٔ اطراف وی . (منتهی الارب ).
صوی . [ ص ُ وا ] (ع اِ) ج ِ صُوَّة. رجوع بدان کلمه شود.
اسم نوعی نبات به زبان ترکی آذربایجانی که گویند برای درد شکم خوب است. دارای برگهای بزرگ و ساقه های بلند می باشد و در چمنزارها و جایی که آب زیاد باشد رش...
سوی زن . [ زَ ] (اِ) سوزن باشد که بدان چیزها دوزند. (آنندراج ) (برهان ). سوزن . (ناظم الاطباء).
هفت سوی . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد که 90 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش ...
سوی غامش . [ م ِ ] (اِ) سلام . تحیت . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 106). || تملق . || رسم خوش آمدگویی . (ناظم الاطباء).
تام سوی . (اِخ ) ۞ بندر آزادی است به فرمز که در سال 1858 م . برای تجارت اروپاییان آزادی این بندر تأمین گردید و در اول اکتبر سال 1884 د...
درون سوی . [ دَ ] (اِ مرکب ) سوی درون . درون سو. جانب انسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به درونسو شود.