جائر
نویسه گردانی:
JAʼR
جائر. [ ءِ ] (ع ص ) از جور. ستمکار. (منتهی الارب ). جورکننده و ستمکار. (غیاث اللغات ). ستمکار. (دهار). ظالم . بیدادگر. ستمگر. ج ، جائرون ، جَوَرَه ، جارَة. || آنکه از راه حق میل کند براه باطل . (غیاث اللغات ). گشته از راه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جائر. [ ءِ ] (ع اِمص ) از ج َءْرَ شورش دل . || بگلو درماندگی چیزی . || (مص ) گرفتن گلو و خراش آن از خوردن چیزی چرب . (منتهی الارب ).
جائر. [ ءِ ] (ع اِمص ) از ج َی َرَ. گرمی دل از خشم و گرسنگی . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به جائر شود: منتصر جایر و عایر در اقطار مهالک و اقطار مسالک آواره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). ج ، جایرون . (مهذ...
جعیر. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه در 20هزارگزی جنوب خاوری میانه به تبریز. کوهستانی و معتدل است و س...