اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جابر

نویسه گردانی: JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق موصلی . از شعبة روایت کند و ازدی گفته است که روایاتش چندان استوار نیست . (لسان المیزان ج 2 ص 86).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن افلح اندلسی . او راست : کتاب استکمال در هیئت . (قفطی ص 319). وی دو بیت زیر را در هجاء ابوالبرکات گفته است :لنا طبیب ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حابس (یا عابس ). از صحابه است . طبرانی از طریق حصین بن نمیر از وی حدیثی ذکر کرده ولی اسنادش مجهول است . (الاصابة)...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث عبدی . یکی از اشخاصی است که بهمراه اشجع آمدند و اسلام آوردند. (الاصابة).
جابر. [ ب ِ ] (ع اِ) ابن حبه . نام نان است و کنیت آن ابوجابر. (منتهی الارب ).
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حر. ازدی گوید درباره ٔ او اختلاف است . و گوید از عاصم روایت کرده و علی بن هاشم از او روایت کرده است . - انتهی . ابو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیّان مغربی . او راست : کتاب الارشاد فی التعبیر. (کشف الظنون ). در اسماء المؤلفین ذیل ترجمه ٔ جابربن حیان کتاب فوق...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حنی بن حارثة التغلبی . شاعری جاهلی و از مردم یمن است به اطراف نجد وعراق رفت و در بعض اشعار خود بمنازل این نواحی...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن خالدبن مسعود الخزرجی . ابن منده او را جابربن عبداﷲ دانسته است لیکن نسب وی چنین است : جابربن خالدبن مسعودبن عبدا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن زکریا. از عمربن عبدالعزیز روایت کند و غیرمعروف است و ابوحاتم گوید مجهول است - انتهی . و ابن حبان او را در زمره ٔ ثق...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.