جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سلیم . از روات است ، ازدی گوید که احادیث وی نوشته نمیشود. عبداﷲبن احمد ازپدرش نقل میکند که از وی حدیث استماع کرده و او شیخی از مردم مدینه و خوش قیافه بوده و از طریق عبداﷲبن ابراهیم ازدی از یحیی از عمرة از عایشه رضی اﷲ عنها مرفوعاً روایت کرده است که : نان را کوچک کنید و بر عددش بیفزائید که برکت در آن پیدا میشود. اسماعیلی در معجم خود این روایت را بهمین طریق آورده است ولی این خبر بدون شک غیرمحقق است . (لسان المیزان ج 2 ص 86).
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) اشهلی . رجوع به جابربن خالدبن مسعود شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) اندلسی . ملقب به شمس الدین . رجوع به جابربن افلح شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری . صحابی است . رجوع به جابربن عبداﷲبن عمروبن حرام مکنی به ابوعبداﷲ و ابوعبدالرحمان و ابومحمد و نیز رجوع به جابر...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری اشهلی . صحابی است . رجوع به جابربن عتیک بن نعمان بن عتیک شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری خزرجی . رجوع به جابربن خالدبن مسعودبن عبداشهل شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری زرقی . رجوع به جابربن سفیان شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری سلمی . رجوع به جابربن عبداﷲبن رئاب ... و جابربن عتیک بن قیس بن الاسودبن مری بن کعب بن غنم بن سلمة شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) انصاری مازنی . رجوع به جابربن ابی صعصعة عمروبن زیدبن عوف بن مبدول بن عمروبن غنم بن مازن بن النجار شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) بحتری . رجوع به جابربن ظالم بن حارثةبن عتاب ... شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) تنوخی . رجوع به جابربن ابراهیم بن علی شود.