جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جابر العقیلی . از بشربن معاذ الاسدی نقل شده است که با رسول اکرم (ص ) نماز گزارد. و این دروغ است و بنظر من چنین شخصی وجود نداشته است . و عقیلی و یمامی یک شخص است که خطیب او را در المتفق والمفترق آورده است . وی دروغگو و جاهل و پلید بوده است . سهل بن شاذویه گوید: سه تن از کذابین را در بخارا دیدم : محمدبن تمیم ، حسن بن شبل و جابرالیمامی . و غنجاز گفته است : امیر بخارا خالدبن احمد او را از آنجا تبعید کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 87). و رجوع به جابربن عبداﷲ یمامی شود.
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن اعصم مکفوف . کشی اورا در ضمن رجال شیعه ذکر کرده . علی بن حکم گفته است که : ناصبیان را سخت دشمن میداشت . و طوسی ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن افلح اندلسی . او راست : کتاب استکمال در هیئت . (قفطی ص 319). وی دو بیت زیر را در هجاء ابوالبرکات گفته است :لنا طبیب ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حابس (یا عابس ). از صحابه است . طبرانی از طریق حصین بن نمیر از وی حدیثی ذکر کرده ولی اسنادش مجهول است . (الاصابة)...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث عبدی . یکی از اشخاصی است که بهمراه اشجع آمدند و اسلام آوردند. (الاصابة).
جابر. [ ب ِ ] (ع اِ) ابن حبه . نام نان است و کنیت آن ابوجابر. (منتهی الارب ).
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حر. ازدی گوید درباره ٔ او اختلاف است . و گوید از عاصم روایت کرده و علی بن هاشم از او روایت کرده است . - انتهی . ابو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیّان مغربی . او راست : کتاب الارشاد فی التعبیر. (کشف الظنون ). در اسماء المؤلفین ذیل ترجمه ٔ جابربن حیان کتاب فوق...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حنی بن حارثة التغلبی . شاعری جاهلی و از مردم یمن است به اطراف نجد وعراق رفت و در بعض اشعار خود بمنازل این نواحی...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن خالدبن مسعود الخزرجی . ابن منده او را جابربن عبداﷲ دانسته است لیکن نسب وی چنین است : جابربن خالدبن مسعودبن عبدا...