جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ](اِخ ) ابن عیاش . ابونعیم گفته است : حدیثی از وی نقل شده است . (چنین است در ابن الاثیر) ولیکن این صحیح نیست چه ابونعیم در ضمن ترجمه ٔ جابربن یاسربن عویص گفته : وی جد عیاش و جابربن عیاش بن جابر است ، و ذکری از وی نیامده و روایتی نیز از وی نقل نشده است ، و اشتباه ابن اثیر در این است که جابربن عیاش را در عبارت ابونعیم عطف بر جابربن یاسر گرفته است در صورتی که عطف بر عیاش برادر وی میباشد. و جابربن عیاش میان مصریان معروف و از صغار تابعین است . (الاصابة ج 1 ص 277).
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) رعینی . پدر سعیدبن جابر است . ابن عساکر او را در تاریخ خود آورد و گوید: حضرت رسول (ص ) را درک کرده و در فتح دمشق حضور دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) سکری . رجوع به جابربن موهوب بن ظافربن جابربن منصور، و جابربن منصور شود.
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) سوائی . رجوع به جابربن سمرةبن جنادة شود.
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) صباح . رجوع به جابربن مبارک آل صباح شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ )صدفی . رجوع به جابربن ماجد شود.
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) صوفی . مکنی به ابوموسی و بروایتی ابوعبداﷲ. رجوع به جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی طرطوسی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) عبدی . رجوع به جابربن عبدالعبدی و به جابربن حارث عبدی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) عقیلی . رجوع به جابربن عبداﷲبن جابر عقیلی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) العلاف ، او را در علل ترمذی و مسند ابی یعلی از طریق ابن زبیر از عایشه رضی اﷲ عنها مرفوعاً روایتی است که : نماز گزاردن د...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) فارسی . رجوع به جابربن یزید فارسی شود.