جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ماجد صدفی . صحابی است و ابن یونس گفته که وی خدمت پیغمبر (ص ) رسیده و در فتح مصر حضور داشته است . و ابن لهیعة از عبدالرحمان بن قیس بن جابر و او از پدرش و او از جدش مرفوعاً روایتی از رسول اکرم (ص ) درباره ٔ ظهورحضرت مهدی (ع ) نقل کرده است . سیوطی وی را جابربن ماجة نامیده است . رجوع به حسن المحاضرة ج 1 ص 85 شود. ابن عبدالبر گوید: وی از صحابه است . از حضرت رسول (ص ) روایت کرده که فرمود: بعد از من خلفأاند و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان و بعد از پادشاهان جبابره اند و بعد از جبابره مردی از خاندان من ظهور میکند که زمین را پر از عدل و داد میکند. این روایت را ابن لهیعة از عبدالرحمان بن قیس بن جابر الصدفی از حضرت رسول (ص ) نقل کرده است . (الاستیعاب ج 1 ص 85).
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ثقفی . رجوع به جابربن شیبان بن عجلان بن عتاب بن مالک شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) جدی .رجوع به جابربن مرزوق شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) جعفی . از راویان است .رجوع به جابربن زید جعفی و جابربن یزید جعفی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) جهنی . مکنی به ابوسعاد. رجوع به جابربن اسامه شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) حرّانی . رجوع به جابربن سنان و جابربن قرة الحرّانی شود.
جابر. [ ب ِ] (اِخ ) حضرمی مصری . رجوع به جابربن اسماعیل شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) حَنّائی . مکنی به ابن یاسین . از محدثین است .
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) حنفی . رجوع به جابربن عثمان حنفی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ )راسبی بصری . رجوع به جابربن عمرو راسبی بصری شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) رعینی قتبانی . رجوع به جابربن یاسربن عویص ... شود.