اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جابر

نویسه گردانی: JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر الکوفی . وی از علی بن الحسین (ع ) روایت دارد. طوسی او را جزء رجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 87).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید از مسروق روایت دارد و فرقدالسبخی از او روایت کند. ابوزرعة گفته است که او شناخته نشده است . و این شخص غیر از ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید فارسی . طوسی او را در رجال شیعه آورده و گوید کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . وی حدیث را ازامام حسن عسکری (ع ) استم...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید. مکنی به ابوالجهم . از ربیعبن انس روایت کند. ابوزرعه گفته است او را نمیشناسم . - انتهی . و در مسند احمد است که...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عویص بن رعینی . ابن منده گوید که نام وی در میان صحابه ذکر شده است . ابن یونس گوید که وی در فتح مصر حضو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نوح یا ابن عبداﷲ. محدث است و در زمان عمربن عبدالعزیز میزیست . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 208 شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ماجد صدفی . صحابی است و ابن یونس گفته که وی خدمت پیغمبر (ص ) رسیده و در فتح مصر حضور داشته است . و ابن لهیعة از ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن لبید. مردی است که قصد خروج بر حکم بن هشام خلیفه ٔ اموی داشت و خبر وی بخلیفه رسید و بتدبیری او را از بین برد. رجوع...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن کعب بن کرمان بن طرفةبن وهب بن مازن بن تیم بن اسدبن حارث بن العتیک الازدی . ابن کلبی او را نام برده است . و عبدا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرانی . از شاگردان احمدبن خلف و محمدبن خلف و از صناع آلات فلکی است . (الفهرست ص 396).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.