جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) حَنّائی . مکنی به ابن یاسین . از محدثین است .
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن عمیربن مالک بن قمیربن مالک بن سوادبن مری بن اراشة بلوی سوادی از بنی سواد است . کلبی و دیگران او را ذکر ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نوح یا ابن عبداﷲ. محدث است و در زمان عمربن عبدالعزیز میزیست . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 208 شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عویص بن رعینی . ابن منده گوید که نام وی در میان صحابه ذکر شده است . ابن یونس گوید که وی در فتح مصر حضو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید. مکنی به ابوالجهم . از ربیعبن انس روایت کند. ابوزرعه گفته است او را نمیشناسم . - انتهی . و در مسند احمد است که...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید فارسی . طوسی او را در رجال شیعه آورده و گوید کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . وی حدیث را ازامام حسن عسکری (ع ) استم...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید از مسروق روایت دارد و فرقدالسبخی از او روایت کند. ابوزرعة گفته است که او شناخته نشده است . و این شخص غیر از ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) احمسی بجلی . رجوع به جابربن طارق بن ابی طارق بن عوف شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ازدی . رجوع به جابربن معاذ و جابربن کعب بن کرمان بن طرفةبن وهب بن مازن ... شود.
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) اسدی . رجوع به جابربن ابی سَبْرَة شود.