اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جابر

نویسه گردانی: JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نخعی . که جابر صبیانی کوفی نیز گفته شده است . رجوع به جابربن ابخرالنخعی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) فارسی . رجوع به جابربن یزید فارسی شود.
جابر.[ ب ِ ] (اِخ ) مزنی . رجوع به جابربن عمر مزنی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مغربی . رجوع به جابربن حیان مغربی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مکفوف . رجوع به جابربن اعصم مکفوف شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نجفی . رجوع به جابربن عباس نجفی شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) یمامی . رجوع به جابربن عبداﷲ یمامی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نام روستایی در نزدیکی شهرک ولی عصر ( سرتنگ ) از توابع بدره در استان ایلام است . ایل جابری که از طوایف کرد فهلوی یا فیلی و شاخه بدره است در این منطقه ...
ام جابر. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) هریسه . || دلو. (المرصع).
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۴ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.