اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جار

نویسه گردانی: JAR
جار. (ع ص ، اِ) همسایه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). آنکه خانه اش نزدیک یا چسبیده به خانه ٔ شخص باشد. ج ، جیران ، اَجوار، جیَرة. (منتهی الارب ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: جار بتخفیف راء مهمله در لغت همسایه را گویند. ابوحنیفه گفته همسایه کسی را نامند که خانه اش پهلو به پهلوی ِ خانه تو باشد بنحوی که اگر مالک خانه بود استحقاق هم شفعگی با تو پیدا کند، زیرا جار در لغت عرب از مجاورت آمده که بمعنی ملاصقت حقیقی است . بدین مناسبت همسایه شامل کسی است که خانه ٔ او ملاصق خانه ٔ تو باشد. محمد و ابویوسف گفته اند: ملاصق کسی را گویند که با تو در یک محله ساکن باشد و با تو در یک مسجد نماز گزارد و این معنی حقیقی همسایه است چه بطور کلی این قبیل اشخاص به جیران تعبیر شوند. و ثمره ٔ اختلاف درآنجا پیدا میشود که شخص وصیت کند قسمتی از مال او را به همسایه اش بدهند چنانکه بیرجندی و دیگران در کتاب وصیت گفته اند. (کشاف اصطلاحات الفنون ) :
آن یکی چون نیست با اخیار یار
لاجرم شد پهلوی فجّار جار.

مولوی .


- امثال :
لایؤخذ الجار بذنب الجار .
|| زنهاردهنده از ظلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنهاردهنده . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). آنکه پناه دهد کسی را. || زنهارخواهنده . || شریک در تجارت . || شوهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرج زن . (منتهی الارب ). || دُبر. || خانه های نزدیک . || هم سوگند. || یاری دهنده . (منتهی الارب ). || نگهبان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جار. (اِخ ) دهی است از دهستان براآن بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان که در 20هزارگزی جنوب خاور اصفهان متصل به راه کرارج به براآن واقع است . ...
جار. [ رِن ْ ] (ع ص ) جاری . آب روان یا هر مایع که روان باشد.
جار در زبان تبری (مازنی) به محل کاشت و پرورش و کشت گیاهان و سبزیجات مختلف گفته می شود، نظیر: پیازجار، یا تیمجار که محل پرورش و عمل آوردن بذر برنج است...
جأر. [ ج َءْرْ ] (ع اِ و ص ) گیاه انبوه . || مرد سطبر. || غیث جأر؛ بسیارباران . || (مص ) فریاد و زاری کردن در دعا. (از منتهی الارب ). زار...
کله جار. [ ک ُ ل ِه ْ ] (اِخ ) کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
گله جار. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 32000گزی جنوب خاوری کرمانشاه ، کنار رودخانه ٔ ق...
گله جار. [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 5000گزی خاور چوار، کنار راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع شده است...
ایل جار. (اِ مرکب ) هنگامه و غوغا و اجتماع خاصه از مردم ده . (یادداشت بخط مؤلف ).
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و ...
تجن جار. [ ت ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.