جار
نویسه گردانی:
JAR
جار. (اِخ ) یا «جاروتله ». اسم ناحیه ای از لکزستان و نام شهری از لکزستان در 132 هزارذرعی جنوب غربی تفلیس واقع و یکی از شهرهای عمده ٔ لکزیهاست ، در تاریخ خوانین شکی که بزبان ترکی و از مصنفات قاضی عبداللطیف افندی است اسم جار بتکرار ذکر شده حتی ذکر واقعه ٔ یورش آقا محمدشاه قاجار به آن محل که خوانین شکی از آن نواحی استمداد میکردند در این تاریخ در چند موضع ثبت است . در تاریخ قفقاز نیز در مواضع عدیده اسم جار و جاروتله ذکر شده ودر تاریخ عبداللطیف افندی بالصّراحه مسطور است که درسنه 1211 هَ .ق . آقا محمدشاه قاجار که بر قراباغ استیلا یافت ابراهیمخان و اولاد او فراراً به ولایت جار پناه بردند. از قرار نقشه ای که آرّووسمیت انگلیسی درسنه ٔ هزار و هشتصد و بیست و هشت مسیحی کشیده است ایالت جار فیمابین گرجستان و داغستان و شکی و بیلقان واقع است از سمت شمال محدود به ایالت بیلقان میباشد که ایالت مزبوره متصل به داغستان علیاست ، از سمت شمال و مغرب وصل به ایالت کاخت است و رود الزان فیمابین این دو ایالت فاصله میباشد، از سمت مغرب محدود به رود الزان است که این رود حایل میانه ٔ جار و گرجستان است ، از سمت جنوب نیز بواسطه ٔ رود الزان با گرجستان مجاورت دارد و از جانب جنوب و شرق محدود به ولایت شکّی و از طرف مشرق محدود به جبال اﷲآباد است که این جبال فاصله ٔ فیمابین جار و داغستان سفلی است . سمت شکی وطرف گرجستان جار، دشت و سمت بیلقان آن جلگه و سمت داغستان این ایالت کوه است . پایتخت جار در تنگه ٔ کوه واقع است . قرای این ایالت عبارت است از: شردائی ، ماسخی ، الی کاکالو، مکایلف ، باشخرنسکو، قلعه ، شردالف ، پاداری ، قراقامیش ، الالو، موزابرن ، جنوغائی ، کف مْفکی . رودخانه های آن عبارت است از: رود الزان که رودخانه و شط عظیمی است که از شمال کاخت جاری شده از جار و شکی و گرجستان و قراباغ گذشته داخل بحر خزر میشود، رود داندالی ، رود زگرتلو. بعدها این شهر بتصرف روس درآمده و الاَّن هم در تصرف آن دولت است . (از مرآت البلدان به اختصار ج 4 صص 28 - 30). و رجوع به همان جلد شود.
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جار. (اِخ ) دهی است از دهستان براآن بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان که در 20هزارگزی جنوب خاور اصفهان متصل به راه کرارج به براآن واقع است . ...
جار. [ رِن ْ ] (ع ص ) جاری . آب روان یا هر مایع که روان باشد.
جار در زبان تبری (مازنی) به محل کاشت و پرورش و کشت گیاهان و سبزیجات مختلف گفته می شود، نظیر: پیازجار، یا تیمجار که محل پرورش و عمل آوردن بذر برنج است...
جأر. [ ج َءْرْ ] (ع اِ و ص ) گیاه انبوه . || مرد سطبر. || غیث جأر؛ بسیارباران . || (مص ) فریاد و زاری کردن در دعا. (از منتهی الارب ). زار...
کله جار. [ ک ُ ل ِه ْ ] (اِخ ) کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
گله جار. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 32000گزی جنوب خاوری کرمانشاه ، کنار رودخانه ٔ ق...
گله جار. [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 5000گزی خاور چوار، کنار راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع شده است...
ایل جار. (اِ مرکب ) هنگامه و غوغا و اجتماع خاصه از مردم ده . (یادداشت بخط مؤلف ).
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و ...
تجن جار. [ ت ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و ...