اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جاری

نویسه گردانی: JARY
جاری . (اِ) یاری . زن برادر شوهر. زن برادر نسبت به زن برادر دیگر. دو زن که هریک زن یکی از دو برادرند یکدیگر را جاری باشند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
جاری شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) روان شدن . روان گشتن . دویدن . رفتن . سرازیر شدن (چنانکه آب از چشمه ). سائل گردیدن . مایع گردیدن . میعان داشت...
جاری آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بیضای بخش اردکان شهرستان شیراز در 79هزارگزی جنوب خاور اردکان و یکهزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا واقع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان ساختن . || معمول داشتن . متداول کردن . راندن .
جاری مجرای . [ م َ ] (از ع ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قائم مقام . (آنندراج ). جانشین . بجای آن . نائب مناب . نازل منزله . بمنزله ٔ آن : چنانکه اگر بعضی...
حساب جاری . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسابی که در بانکها به نام اشخاص باز میگردد و شرایط نقل و انتقال وجوه سپرده در این حساب آس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
صیغه جاری کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صیغه ٔ عقد ازدواج یا طلاق یا معامله ٔ دیگر را با الفاظ مخصوص خواندن . صیغه خواندن .
آب کشاورزی اسفدن از رودخانه ای که از روستای افین در فاصله 15 کیلومتری این شهر واقع گردیده است تامین می شود . این آب از دو نقطه سرچشمه و جوشش دارد که ی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.