گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جاسم نویسه گردانی: JASM جاسم . [ س ِ ] (اِخ ) (بنو...) بنوجاسم قبیله ای بوده است در قدیم . (آنندراج ) : و اهل جاسم ومأرب و حی ّ لقمان و النقون .(البیان و التبیین ج 1ص 166). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی جاسم جاسم . [ س ِ ] (ع اِ) نامی از نامهای مردان . مانند قاسم و یاسم و صورتی دیگر از قاسم . جاسم جاسم . [ س ِ ](اِخ ) نام دهی است بشام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب معجم البلدان آرد: نام قریه ای است که در جانب راست شاهراه طبریه ... جاسم جاسم . (اِخ ) ابن ارم بن سام بن نوح که به دهی نزدیک بشام منتقل شد و آن ده را بدینجهت جاسم نامیدند. (از معجم البلدان ج 3). رجوع به ما... جاثم جاثم . [ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جثم و جثوم . سینه بر زمین گذارنده ، انسان یا حیوان یا پرنده ای که سینه برزمین نهد. || هالک . (منتهی ... جاثم جاثم . [ ث ِ ] (اِخ ) دلال بن مرید. محدث است و ابراهیم بن فهد از وی روایت دارد. و یا آن حائم بحاء مهمله است . (منتهی الارب ). و رجوع به حا... جعثم جعثم . [ ج ِ ث ِ ] (ع اِ) بیخ گیاه صلیان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود