اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جاسوس

نویسه گردانی: JASWS
جاسوس . (ع ص ، اِ) جستجوکننده ٔ خبر برای بدی . (منتهی الارب ). شخصی باشد که از ملکی بملک دیگر خبر برد. (برهان ). خبرپرس . (دهار). خبرپرسنده . (مهذب الاسماء). ج ، جواسیس . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (برهان ). ابیشه . صاحب سرّ شرّ. (خلاف ناموس ، صاحب سرّ خیر) خبرجوی . خفیه . پرسش کننده ٔ احوال پرس . خبرپژوه . جستجوکننده ٔ احوال . پژوهنده . کارآگه . سخن جوی . چُغل . نمّام . ساعی . سخن چین . منهی (ج منهیان ).خبرچین (در تداول خراسان )، کاتوره . کارآگاه . ایشه . دُسعان . رائِد. (منتهی الارب ). سمّاع . (دهار). عَین : یقال بعثنا عیناً. یعنی فرستادم جاسوس را تا خبر آورد. عِیانه : بعثنا عیانة یعنی فرستادم جاسوس را تا خبر آرد. (منتهی الارب ) : آن است که این جاسوس را به هندوستان فرستاده آید. (تاریخ بیهقی ص 538).
هر زمان نوحه کند فاخته چون نوحه گری
هر زمان کبک همی تازد، چون جاسوسی .

منوچهری .


باد شمال چون ز زمستان چنین بدید
اندر تک ایستاد چو جاسوس بیقرار.

منوچهری .


بدانکه هر که در لشکر تواند جاسوس اند. (کلیله و دمنه ).
صبح شد هدهد جاسوس کزو واپرسند
گوش شد طوطی غماز کزو واشنوند.

خاقانی .


جاسوس تست بر خصم انفاس او چو در شب
غماز دزد باشد هم عطسه هم سعالش .

خاقانی .


هنر بیند چو عیب این چشم جاسوس
تو چشم زاغ بین نه پای طاووس .

نظامی .


چو پیدا شد بر آن جاسوس اسرار
نهانیهای این گردنده پرگار.

نظامی .


ایلک روز سه شنبه دهم ذی القعده ٔ سنه ٔ 389 در بخارا آمد و به سرای امارت نزول کرد وجاسوسان را برگماشت تا عبدالملک را بدست آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). سلطان یمین الدوله و امین المله محمود بعد از کشف و هزیمت حشم ترک جاسوسان روان کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 331). سلطان جاسوسان برگماشت و از مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 398).
منه در میان راز با هرکسی
که جاسوس همکاسه دیدم بسی .

(بوستان ).


وگر نیستی سعی جاسوس گوش
خبر کی رسیدی بسلطان هوش .

(بوستان ).


|| خشخاش زبدی یعنی سفید. (برهان ) (آنندراج ). || نام داروئی از داروهای قی است : نام این دارو اندر کتاب قانون همی آید و بیش از این نمیگوید که بطبع و قوت چون جبلاهنگ است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جاسوس فلک . [ س ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاسوس اختران . ظاهراً کنایه از منجم است : امیر اشارت کرد سوی حاجب بلکاتکین تا خواجه ر...
جاسوس فلک . [ س ِ ف َ ل َ] (اِخ ) علی بن محمد ویشجردی . رجوع به علی ... شود.
جاسوس گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) جاسوس شدن . اعتیان ؛ دیده بان و جاسوس گردیدن . (منتهی الارب ).
جاسوس اختران . [ س ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جاسوس فلک شود : جاسوس اختران شود و ناظر فلک بر سطح او بمدت نزدیک دیدبان .رشی...
جاسوس الافلاک . [ سُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به جاسوس فلک شود.
جاسوس الافلاک . [ سُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب فریدالدین علی منجم سنجری شاعر است . رجوع به فریدالدین در لباب الالباب ۞ چ لیدن ج 2 ص 347 شود.
جعسوس . [ ج ُ] (ع ص ) مرد کوتاه زشت روی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جعاسیس . و نیز رجوع به جعشوش شود. || فرومایه . (مهذب الاسماء) (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
نداورمزیار همراز
۱۳۹۷/۰۳/۰۲
0
0

سردخانه صوتیه فن آوریه نزدیک آموزشگاه نوین دانش فکر میکنم و با دور برد هواپرک بنده را بارها تهدید به مرگ کرده ..نرسیده به مهمات آشیانه ...سومعه سرای شط العرب و هیهات. . هیروث. .دارالاموره ...به آقای نعمت آبادی سلام برسانید. .با تشکر از سلحشور سلیمانی.
.همراز همیشگی. .


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.