جافر
نویسه گردانی:
JAFR
جافر. [ ف ِ ] (ع اِ) آن اشتر که از گشنی بازمانده بود. ج ، جوافر. (مهذب الاسماء). || (ص ) ناتوان شده از بسیاری لباس . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن نصر ملقب به ابوالحسن حاجب و معروف به مصحفی (متوفی 372 هَ . ق .) وزیر و ادیب اندلسی و از نویسندگان ن...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان تکریتی (متوفی 699 هَ . ق .) از اهل تکریت عراق است . شاعر و دانشمند در علم حساب و فرائض بودو در شعرش لطاف...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عزالدین مکنی به ابوالخلیل از خاندان شدادیان گنجه و از حکمرانان آذربایجان بود و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ب...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عطیه مکنی به ابوعمرو، تابعی است . رجوع به ابن عطیه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عفان طائی . از شعراء شیعه و شعر او در دویست ورقه بوده است . (ابن الندیم ).
جعفر. [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابن علبةبن ربیعة الحارثی مکنی به ابوعارم (متوفی 125 هَ . ق .) شاعر غزلسرای کم شعر از شعرای مخضرمین معاصر دو دولت ام...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی معروف و مکنی به امیر ابوالفضل فرمانروای تفلیس و معاصر ابوالحسن لشکری بوده و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب در واقعه ٔ کربلا شهید شده است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن حمدان الاندلسی مکنی به ابوعلی و ابن غلبون (متوفی 364 هَ . ق .) فرمانروای زاب (از نواحی افریقا...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن تاج الدین ظفیری . (متوفی 1109 هَ . ق .) قاضی و فقیه زیدی است از اهل حصن الظفیر واقع در سرزمین حجة در شما...