اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جام

نویسه گردانی: JAM
جام . [ جام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از جم ّ: فرس جام ؛اسب گشنی نکرده . || اسب سواری کرده نشده و تازه نفس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زیاده و تمام نشدنی و فراوان . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. ...
جام . (اِ) شانه و آن چیزی است که بدان خرمن باد دهند.
جام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا : برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی ...
جام . (اِ) نام مقامی . (شرفنامه ٔ منیری ). نزد صوفیه احوال را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
جام . (ص ) لقب حکام ولایت سند. (آنندراج ).
جام . (اِخ ) دهی است از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 51 هزارگزی شمال خاوری سمنان و 6 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سمنان به دامغان ...
جام . (اِخ ) تربت جام ... نام یکی از بخشهای هفت گانه ٔ شهرستان مشهد که محدود است از طرف خاور به رودخانه ٔ هریرود که مرز ایران و افغانستان ر...
جام . (اِخ ) معرفة، نام ولایتی است از اعمال نیشابور. (منتهی الارب ). شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام از شهرستان مشهد است که در 144 هزارگزی م...
جام . (اِخ ) نام پسر نوح علیه السلام که بعد طوفان زنده بود. (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً مصحف حام است . رجوع به حام شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۱۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.