اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جانشین

نویسه گردانی: JANŠYN
جانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) قائم مقام . (بهارعجم ) (آنندراج ). کسی که به نیابت از دیگری کاری انجام دهد مانند: وکیل ، وصی ، ولی ، نایب ، نائب مناب ، خلیفه ، ولی ، بدل ، عوض ، قَفی ّ. (منتهی الارب ) :
بی باده دل ز سیر جهان وانمیشود
گل جانشین سبزه ٔ مینا نمیشود.

کلیم (از بهار عجم ).


غنچه ٔ دل را ببوی یار در بر میکنم
این گره در رشته ٔ ما جانشین افتاده است .

صائب (از بهار عجم ) (آنندراج ).


|| نایب السلطنه . ولیعهد. || والی . حکمران : جانشین قفقاز؛ حکمران آن از جانب امپراطور روس . این کلمه با کردن و شدن صرف شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پس جانشین . [ پ َ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).
جانشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ قائم مقام کردن . بدل کردن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.