اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جانی

نویسه گردانی: JANY
جانی . (ع ص ) چیننده ٔ میوه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (المنجد). ج جُناة و جُنّاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چیننده . چنانکه میوه از درخت .بازکننده . (یادداشت مؤلف ). || گردآورنده : جنی الذهب ؛ جمعه من معدنه . (المنجد). || گناهکار (از مصدر جنایة). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آنکه جنایت کرده . جنایتکار. || جفاکننده . ستمگر. ستمکار. ظالم . ج ، اجناء. و فی المثل : اجنائها ابناؤها؛ ای الذین جنوا علی هذه الدار بالهدم هم الذین بنوها و قیل اصل المثل جناتها بناتها لان فاعلا لایجمع علی افعال و اما الاشهاد و الاصحاب فانهما جمع مشهد و صحب الا ان یکون هذا من النوادر.و این جمع از نوادر است . (منتهی الارب ) :
و لکنی اصبر عنک نفسی
مخافة ان تعد من الجنات .

(تاریخ بیهقی ص 192).


جانی اگرچه زمانی مهلت یابد و مدتی مهمل ماند عاقبت در دام بلا و حباله ٔ عنا افتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 379).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
جانی . (اِخ ) قراچه داغی . میرزا آقاجان که در قرن سیزده ٔ هجری میزیسته است . بیشتر اشعار وی بترکی است که در کتاب دانشمندان آذربایجان نمونه...
جانی . (اِخ ) همدانی ، مولانا اسد. از شعرای همدانی است . مترجم مجمعالخواص آرد: از همدان است و جانی تخلص میکند. شخصی بسیار هموار و خلیق است ...
جانی. (ص نسب .) گرامی ، عزیز. فرهنگ فارسی معین. مترادف و متضاد ۱. صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ ۲. آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل. ////////////////////////...
جان آر. «جانی» کش (به انگلیسی: John R. "Johnny" Cash) (زادهٔ ۲۶ فوریهٔ ۱۹۳۲ آرکانزاس – ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۳) که همچنین با لقب مرد سیاه‌پوش نیز شن...
یک جانی . [ ی َ /ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . همدلی : یک دو جام از روی مخموری بخوریک دو جنس از روی یک جانی بخواه .خاقانی .
سگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) سخت جانی و حریص بودن . (غیاث ) : کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانوبزانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش .خاق...
سنگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) بیرحمی . سخت جانی . (غیاث اللغات ).
شاه جانی . (ص نسبی ، اِ) ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش ...
شاه جانی . (ص نسبی ) منسوب به شاه جان ، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است . (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی ...
باغ جانی . (اِخ ) نام محلی از رستاق طبرش (تفرش ) [ قم ] . (تاریخ قم ص 119).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.