اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جاهض

نویسه گردانی: JAHḌ
جاهض . [ هَِ ] (ع ص ) مرد تیزو سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیزهوش . (از اقرب الموارد). و فیه جهوضة و جهاضة؛ ای حدةنفس . (اقرب الموارد). تیزدل . (مهذب الاسماء). شاخص . سخت دل . || کوهان بلند. || بلند از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جاحظ. [ ح ِ ] (ع ص ) مرد [چشم ] برآمده و بزرگ چشم . ج ، جُحَّظ.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه دیده ٔ وی بیرون خزیده بود. ج ، جواحظ. (م...
جاحظ. [ ح ِ ] (اِخ ) عمروبن بحربن محبوب بن فزارة الکنانی البصری ، مکنی به ابوعثمان و معروف به جاحظ. رئیس فرقه ٔ معروف جاحظیه از فرقه های ...
جاحظ ثانی . [ ح ِ ظِ ] (اِخ ) محمود خوارزمی ۞ . مردی فیلسوف و ادیب و فاضل بود که از محضر حکیم ابوالبرکات استفاده کرد و در حدودسنه ٔ پانصد و ...
جاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رث...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.