اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جأل

نویسه گردانی: JAL
جأل . [ ج َءْل ْ ] (ع اِمص ) رفت و آمد. || (مص ) فراهم آوردن پشم را. || فراهم گردیدن پشم . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جال . (اِ) مطلق دام و تله را گویند و به عربی فخ و شباک خوانند. (برهان ). در سانسکریت Jala (دام ) برای پرندگان . ماهی و غیره گویند. (حاشیه ٔ...
جال . (ع اِ) عقل . || عزم و آهنگ . || گروهی از اسبان و شتران . (ازمنتهی الارب ). || رایت . بیرق . علم . (از نشوءاللغة ص 23). || کرانه ٔ قب...
جال . (اِخ ) جائی است در آذربایجان . (مراصد الاطلاع ).
جال . (اِخ ) قریه بزرگی است که به فاصله چهار فرسخ در پائین مدائن واقع شده و همان است که آن را کیل نامند و ابن حجاج درشعر خود آن را کا...
کرکره جال . [ ک َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از توابع دوهزار تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 105 و ترجمه ٔ آن ص 145).
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آرپار ārpār (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
جعل . [ ] (اِخ ) (کراهت ) داوران 9: 37 و او پسر عابد میباشد که اهالی شکیم را بر پادشاه خودشان ابی ملک شورانیده بالاخره خود منهزم گردید و مت...
جعل . [ ج ِ / ج َ ع ِ ] (ع ص ) آب گوگال ناک . آب آلوده به گوگال . آبی که گوگال در آن مرده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جعل . [ ج ُ ] (ع اِ) مزدی که برای کننده ٔکاری قرار میدهند. (تعریفات جرجانی ). پایمزد. (زمخشری ) (مهذب الاسماء). مزدی که قرار دهند. آنچه بنهن...
جعل . [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) گوگال ۞ . کشتک . گشتک . سرگین غلطان که جانوری است سیاه و پردار از نوع مغطی الجناح و دارای دو زوج بال . زوج فوقان...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.