جبار
نویسه گردانی:
JBAR
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن صخربن امیةبن خنسأبن سنان بن عبیدبن عدی بن غنم بن کعب بن سلمة انصاری و سلمی مکنی به ابی عبداﷲ صحابی است . موسی بن عقبه بنقل ابن شهاب او را از اصحاب عقبه و ابوالاسود از مردم بدر دانسته اند. وی خراص (کسی که مقدار محصولات زراعتی ومیوه و غیره را بتخمین معلوم میکند) اهل مدینه بود.گویند وقتی که عمر یهودیان خیبر را اخراج کرد با جباربن صخر که خراص اهل مدینه بود بدانسوی شد و این شخص بحساب آنان رسیدگی کرد. بعضی روایات نیز از او آورده اند. (از الاصابه فی تمییزالصحابه ). رجوع به تاریخ الخلفاء ص 112 و امتاع الاسماع ص 47، 92، 328، 444 شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جبار. [ج ِ ] (ع اِ) سه شنبه ... جُبار. رجوع به جُبار شود.
جبار. [ ج َ ] (ع اِ) صحن صحرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جبار. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در ارض غطفان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جبار. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بری از چیزی ، یقال «انا منه خلاوة و جبار»؛ یعنی از آن بری هستم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || باطل ...
جبار. [ ج ُ ] (اِخ )آبی است مر بنی حمیس بن عامر را در بین مدینه و فید. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء):الا من مبلغ اسماء ...
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع ص ، اِ) پادشاه . || سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردن کش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ...
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) نامی است از نامهای باریتعالی . (منتهی الارب ). اسمی است ازاسمای خدای تعالی . (آنندراج ). خداوند عالم جل شأنه .(نا...
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع اِ) لقب ملوک روم . (از مفاتیح ). ج ، جبابرة.
جبار. [ ] (اِخ ) کودک زمین . (سفر پیداش 10:8 و 9) قصد ازستمکاران و جورپیشه گان و بزه کاران و درازقدان و پهلوانان باشد. جباران قبل از طوفان ...
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) قریه ای از قرای یمن است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).