اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جبرئیل

نویسه گردانی: JBRʼYL
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . (از منتهی الارب ). نام فرشته مقرب . (مهذب الاسماء). فرشته ای است که پیک حضرت است . (ترجمان علامه جرجانی ). پیر چهل ساله . جوهر اول . هیولائی اول . سبز کبوتر. طوطی سدره نشین . طاوس عرش . عاشرنه تخته عاج . روح القدس . روح الامین . روح مکرم . عقل اول . ناموس اکبر. (از اخلاق جلالی ). روح الاعظم . ساقی روحانیان (کنایه از آدم و شیطان نیز باشد از برهان ). کلیم . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 106). روح . (ترجمان القرآن ). نام فرشته ٔ مقرب . امین وحی . فرشته ٔ وحی . (یادداشت مؤلف از السامی ). جوالیقی چنین آرد، ابن انباری گفت : در «کلمه ٔ» جبرئیل هفت لغت وجود دارد: جِبریل و جَبریل و جَبرَئِل ّ و جَبرائیل و جَبراییل و جَبرَییل و جِبرَئِل و جَبرین و جِبرین . (از المعرب جوالیقی صص 113 - 114). در حاشیه ٔ صفحه ٔ 113 چنین آمده است : صاحب قاموس صور فوق را از این کلمه آورده و صورتهای دیگری هم اضافه کرده است : ابوحیان گوید: عرب همچنان که عادت اوست در این اسم مانند اسماء دیگر عجمی تغییراتی داد تا بپانزده صورت درآمد. جبریل بر وزن قندیل گفتند و آن تلفظ مردم حجاز است و آن قرائت ابن عامر و ابوعمرو و نافع و حفص ... است و همین صورت بفتح جیم قرائت حسن و ابن کثیر و ابن محیصن است . فراء این صورت اَخیر را نمیپذیرد و گوید در کلام عرب وزن فَعلیل وجود ندارد. لیکن گفته ٔ فراء براساسی نیست : زیرا عرب کلمات دخیل را بدو صورت بزبان خود داخل کرده است : یکی آنکه به اوزان عرب درمی آید مانند. لجام ، و دیگر آنکه با وزن همان لغت بعربی درمی آید و ابریسم و جبریل بفتح جیم از قسم اخیر است . و جبرئیل بر وزن عَنتَریس که تلفظ بنی تمیم و قیس و کثیر و بسیاری ازمردم نجد است . فراء آنرا نقل کرده و زجاج آنرا برگزیده است و گوید: آن بهترین صورت است و آن قرائت اعمش و حمزة و کسائی و حمادبن زید از طریق ابوبکر از عاصم است . سپس صورتها و قرائتهای دیگر نیز ذکر کرده است . (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی صص 113 - 114) :
نضرنا فماتلقی لنا من کتیبة
یدالدهر الاجبرئیل امامها.

ابوالعباس (ازالمعرب جوالیقی ص 114).


در جای دیگر همین کتاب چنین آمده : جبر بمعنی عبد و ایل بمعنی خدا است و رویهمرفته بمعنی بنده ٔ خدا است . (از المعرب جوالیقی ص 327).
برو [کیخسرو] خواندند آفرین بخردان
که ای شهریار و سر موبدان
بتن ژنده پیلی بجان جبرئیل
بکف ابربهمن بدل رود نیل .

فردوسی .


پس لشکرش هفت صد زنده پیل
خدای جهان یاور و جبرئیل .

فردوسی .


جبرئیل آمد روح همه تقدیسی
کردم آبستن ، چون مریم ، بر عیسی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 201).


گمراه شدی چو بر تو بگذشت
در جامه ٔ جبرئیل شیطان .

ناصرخسرو.


قران را بپیغمبرت ناورید
مگر جبرئیل آن مبارک سفیر.

ناصرخسرو.


بپس اسب جبرئیل برو
تا نگیردت دیو زیر رکاب .

ناصرخسرو.


تا یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست .

خاقانی .


جبریل بر موافقت آن دهان پاک
میگوید از دهان ملایک صلای خاک .

خاقانی .


چو روی پرستیدنت بر خداست
اگر جبرئیلت ببیند رواست .

سعدی (بوستان ).


وقتی چنین بود که با جبرئیل و میکائیل نپرداختی . (گلستان ).
امام رسل پیشوای سبیل
امین خدا مهبط جبرئیل .

سعدی (بوستان ).


مانند خلیل رفته در نار
بی زحمت جبرئیل در کار.

اوحدی کرمانی .


- بانگ پر جبرئیل ؛ در تداول امروز کنایه از صدای پول است .
- || در بیت زیر بمعنی نوید رحمت و رهائیست :
بزد طبل و بانگی ز طبل رحیل
برآمد چو بانگ پر جبرئیل .

نظامی .


- پر جبرئیل ؛ در تداول امروز فارسی زبانان مجازاً بمعنی پول و اسکناس بکار رود: صدای پر جبرئیل می آید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
جبرئیل . [ ج ِ رِ ] (اِخ )بنده ٔ خدا. (از منتهی الارب ). رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) لغتی در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع بجبرئیل شود. روح . ناموس . (از منتهی الارب ).
جبرئیل . [ ج ِ رِ ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . نام فرشته ٔ وحی . رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قدرخان . از ممدوحان رشیدی سمرقندی است . (از لباب الالباب عوفی چ ادوارد بر...
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) ابن عمربن طغرل خان از امراء بخارا است . نرشخی هنگام بحث از جامع بخارا از صاحب ترجمه چنین یاد میکند؛ تا بروزگار که ...
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ )(شیخ ...) ابن یحیی . یکی از رجال دربار مهدی خلیفه عباسی بود. در تاریخ بخارا و احوال و اشعار رودکی چنین آمده : مهدی...
جبرئیل . [ ج َ رَ ] (اِخ ) (شیخ ...) کردی . محدث است . مرحوم قزوینی در حاشیه ٔ ص 111 شدالازار چنین نویسد:شرح حالی از این شخص در هیچ جا نیافتم...
ابو ایوب سلیمان بن یحیی بن جبیرول (به عبری: שלמה בן יהודה אבן גבירול) شاعر عبری‌زبان[۱]، نویسنده و فیلسوف اسپانیایی و از بزرگان فلسفه یهودی که در سال ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.