جحاف
نویسه گردانی:
JḤAF
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) لطف اﷲبن احمدبن لطف اﷲبن احمد. از مورخان و ادیبان یمن بود. وی بسال 1189 هَ . ق . بدنیا آمد و بسال 1243 هَ . ق . در صنعاء درگذشت . او راست : 1 - درر نحور الحور العین فی سیرة المنصور علی و اعلام دولته المیامین . 2 - العباب فی تراجم الاصحاب . 3 - التاریخ الجامع. 4 - انباء الزمن فی تاریخ الیمن . این کتاب متمم کتاب قبلی است . 5 - قرةالعین بالرحلة الی الحرمین . 6 - دیباج کسری فیمن تیسر من الادب للیسری . 7 - فنون الجنون فی جنون الفنون . 8 - العلم الجدید. این کتاب در تفسیر است . (از الاعلام زرکلی چ 2 ذیل لطف اﷲ...).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
جحاف . [ ج ِ ] (ع مص ) زحمت دادن کسی را. || کارزار کردن . (از اقرب الموارد) || انبوهی نمودن . || نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
جحاف . [ ج ُ ] (ع مص ) رفتن شکم از ناگوارد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روان شدن شکم از هیزه . (آنندراج ). || (اِ) موت . (منتهی الا...
جحاف . [ ج ُ ] (اِخ ) جبل جحاف ؛ کوهی است به یمن . (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) محله ای است به نیشابور. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (مرآت البلدان ).
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) ابن حکیم بن عاصم سلمی . از شاعران عرب و مردی خونریز و فتنه انگیز و معاصر عبدالملک بن مروان بود. بهمراهی قبیله ٔ خو...
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) ابن یمن . وی از طرف الناصر عبدالرحمن بن محمد به منصب قضاوت بلنسیه منصوب شدو در غزوالروم بسال 327 هَ . ق . در ان...
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ ) زیدبن علی بن ابراهیم بن محمد. از وزیران فاضل و بزرگوار یمن بود. در حبور [ شمال غربی صنعاء ] بدنیا آمد و در همانجا ...
جحاف . [ ج َح ْ حا ] (اِخ )یحیی بن ابراهیم بن علی الحبوری الحسی . وی شاعر و نویسنده و از مردم حبور [ در یمن ] بود. در سال 1117 هَ. ق . درگذشت...
جبل جحاف . [ ج َ ب َ ل ِ ج ِ ] (اِخ ) نام کوهی است به یمن . (از منتهی الارب ).