جخ
نویسه گردانی:
JḴ
جخ . [ ج ُ ] (ع ص ) گول کم خرد. (از شرح قاموس ). جَخ . رجوع به جَخ شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جخ . [ ج َ ] (ص ) جنگجوی ستیزه کار را گویند. (برهان ).جنگجو. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || (اِ) ستیزه . (انجمن آرای ناصری ). ستیز. (آنندراج...
جخ . [ ج َ ] (ع ص ) مانند بخ است وزناً و معناً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). بمعنای بخ است که در مقام استحسان و خوش آیند...
جخ . [ ج َخ خ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیخرد گول درشت . (از ذیل اقرب الموارد). جُخ . (از شرح قاموس ). || پرخور. (لسان از ذی...
در تداول عامهی اصفهان به معنای «تازه» به کار میرود. گاهی نیز هر دو با هم به کار میروند: جخ تازه رسیدم. شباهت این واژهی عامیانه با Just انگلیسی جای...
جخ جخ . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) حکایت صدای شکم . (از ذیل اقرب الموارد). حکایت صوت . (تاج ، از ذیل اقرب الموارد).