جدا
نویسه گردانی:
JDʼ
جدا. [ ج َ ] (ع اِ) باران که عام بود. (مهذب الاسماء). باران عام یا باران بسیار و بیحد. (منتهی الارب ). باران عام یا بارانی که پایانش معلوم نباشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): یقال : اللهم اسقنا غیثاً غدقا و جداً طبقاً. (از اقرب الموارد). || عطا و دهش . (منتهی الارب ). عَطیه . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). جدوان تثنیه ٔ آن است و جدیان با یاء نادر است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || جدا الدهر؛ همیشه . (منتهی الارب ). ابدا. گویند: افعله جدا الدهر، چنانکه گویند ابدالدهر.آخردهر. (از قطر المحیط). || خیر جدا؛ خیر فراخ . (منتهی الارب ). خیر واسع. (از قطر المحیط).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
جدا. [ ج ُ ] (ص ،ق ) سوا. تنها. منفصل . مفروق . (ناظم الاطباء). مفروز.متمایز. جدا بضم اول در اوستا یتا ۞ و در پهلوی جت جتاک ۞ یا یت یتاک ...
جدا. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . این ده در بیست و پنجهزارگزی شمال گرمی و هفت هزارگزی شوسه ٔ بیله سو...
جداً. [ ج ِدْ دَن ْ ] (ع ق ) بطور درستی و راستی . بدون شوخی و هزل . || بطور سعی و کوشش . از روی حقیقت و بطور تأکید. بطور حقیقت و بدون ریا....
جداء. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جدی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بزغاله های نر. بزها. رجوع به جدی شود.
جداء. [ ج َ ] (ع اِ) نفع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || عطا. (منتهی الارب ). دهش . (ناظم الاطباء). || توانگر...
جداء. [ ج ُ ] (ع اِ) حاصل ضرب عدد در ذات آن ، مانند نه که جداء سه در سه است . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی...
جداء. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) زن خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). آن زن که پستان وی خرد بود. (مهذب الاسماء). ...
جداء. [ ج ِدْ دا ] (اِخ ) صاحب منتهی الارب ذیل جداء بکسر آرد: و فی المثل صرّحت جداء و بجدا و بجد و بجدّ ممنوعة و بجدّان یضرب فی شی ٔ وضح بع...
جداء. [ ج َدْ دا ] (اِخ ) دهی است به حجاز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ابوالفتح نصر گوید: موضعی است به نجد و من [ یاقوت ] گمان میبرم مو...
جدا شدن . [ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گسیخته شدن . منفصل شدن . (ناظم الاطباء). بریده شدن . قطع شدن . دورافتادن . اِنفکاک . فُصول . (ترجمان عادل )....