اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جده

نویسه گردانی: JDH
جده . [ ج ُدْ دَ ] (اِخ ) ساحل دریای مکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوالیقی آرد: الجُدَّه ساحل دریای مکه است . و ابوحاتم از اصمعی نقل کرده که اصل کلمه عجمی نبطی است که از «کذ» مأخوذ و تعریب شده است . (از المعرب جوالیقی ص 109). مصحح کتاب فوق آرد: در تمام نسخ کلمه ٔ جده با الف و لام تعریف آمده و همان نیز صحیح است ، و با این ضبط اسم شهر معروف نیست . صاحب قاموس گوید: الجد بضم جیم به معنی الجده بفتح جیم است و نام ساحل دریای مکه است و جده بدون لام نام نقطه ٔ معینی از آن ساحل است و صاحب لسان گوید: الجده ساحل دریای مکه و جده نام موضعی است نزدیک بمکه که از الجده مأخوذ است . (حاشیه ٔ المعرب ص 109). مصحح المعرب گوید: معرب بودن کلمه توهم اصمعی است و بعقیده ٔ من دلیلی بر این مدعا نیست بلکه ادله خلاف آن را میرساند مثلاً در الجمهرة چنین آمده : الجده ، خطی است بر پشت خر یا اسب که مخالف رنگ آن باشد و هر خطی جده باشد، چنانکه در قرآن است : «و من الجبال جدد بیض »، یعنی راههائی است که مخالف رنگ کوه است و نام موضعی است و جدة النهر، یعنی اطراف آن و همچنین است جدة الوادی . و ابن درید در الاشتقاق نیز قریب به این مضمون گفته است . و صاحب لسان گوید: جدةالنهر بکسر و ضم جیم ، آنچه به نهرنزدیک است از زمین . سپس آنچه را جوالیقی از اصمعی در اینجا آورده نقل کرده است . و مؤلف معجم البلدان آرد: ابوالمنذر گوید: جدةبن خرم بن ریان بن حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه ، در جده بدنیا آمد و بنام محل تولد نامیده شد. و نام جدةبن الاشعر که از رجال عرب است ، بعقیده ٔ ابن درید در الاشتقاق از الجده به معنی خط مشتق است بنابر این الجده نام شهرقدیمی عرب است و مردانی از رجال عرب به آن اسم نامیده شده اند و مواد آن همه عربی و معنی آن معروف است پس چگونه میتوان آن را معرب دانست ؟ (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 109). فاضل محشی غافل است از این که تعصب قومی در مسائل تحقیقی موجب اشتباه و لغزش میباشد و بودن مشتقات و مواد کلمه ای در کتب قدیمی عرب مانع از آن نیست که کلمه معرب باشد چنانکه نمونه های فراوانی در کلمات عرب وجود دارد. (یادداشت لغت نامه ). قال معاویة: اغبط الناس عندی معد مولای ، و کان یلی امواله بالحجاز، یتربع جدة و یتقیظ الطائف و یتشتی مکة. (عیون الاخبار ج 1 ص 214).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جده . [ ج ِ دَ ] (ع مص ) یافتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درک کردن . (از اقرب الموارد). وَجد. وجود. وِجدان . اِجدان . (از منتهی الارب...
جده . [ ج ِدْ دَ ] (ع اِ) روی زمین . (منتهی الارب ). || کناره ٔ رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جِدّ. (اقرب الموارد). || قلاد...
جده . [ ج ُدْ دَ ] (ع اِ) کناره ٔ رود. جِدَّه . || راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).راه در کوه . (ترجمان القرآن عادل ) (مهذب الاسماء). طری...
جده . [ ] (اِخ ) محمدبن علی بن هانی اللخمی السبتی ، مکنی به ابوعبداﷲ معروف بجده . از علمای ادبیات عرب است . او راست : 1 - الشرح علی التسه...
باب جده . [ ب ِ ج َدْ دَ ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ). (نزهةالقلوب ).
جده ٔ بزرگ . [ ج َدْ دَ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار وبحبوحه ٔ شهر و وسط معموره قرار دارد و طلاب علوم ...
جده ٔ کوچک . [ ج َدْ دَ ی ِ چ ِ ] (اِخ ) مدرسه ٔ.... نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار در وسط معموره ٔ شهر واقع شده و طلاب علوم...
قوئینک جده . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران ، سکنه ٔ آن 468 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، صیف...
جده ٔ صحیحه . [ ج َدْ دَ ی ِ ص َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جده ٔ صحیح شخصی ، کسی است که در نسبت وی بمیت جد فاسدی وجود نداشته باشد مانند:...
جده ٔ فاسده . [ ج َدْ دَ ی ِ س ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جده ٔ صحیحه . مانند مادر پدر مادر تا هر چه بالارود. (از تعریفات جرجانی )....
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.