گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جذمی نویسه گردانی: JḎMY جذمی . [ ج َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ اجذَم ، به معنی بریده دست یا آنکه سرانگشتان او رفته باشد. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گرفتار به علت جذام ۞ . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی جذمی جذمی . [ ج ُ می ی ] (ص نسبی ) جَذَمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به این کلمه شود. جذمی جذمی . [ ج َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب است به قبیله ٔ جذیمه . (منتهی الارب ). منسوب به جذیمه است . (لباب الانساب ). جُذَمی . (منتهی الارب ) (ن... جذمی جذمی . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) اخیل بن عبیدبن اعشم بن قیس بن حصن بن عبداﷲبن رضابن عمروبن غراب بن جذیمه طائی ، مکنی به ابومقدام . از شاعران بود ... جذمی جذمی . [ ج َ ذَ ] (اِخ )بشربن حنش معروف به جارود منسوب به جذیمةبن عوف بن بکربن عوف بن انماربن عمروبن ودیعةبن لکیزبن افصی بن عبدالقیس ا... جذمی جذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) ذواب بن ربیعةبن عبیدبن اسعدبن جذیمه اسدی جذمی . وی منسوب به جذیمةبن مالک بن نصربن قعیربن حرث بن ثعلبةبن ذودان ب... جذمی جذمی . [ ج َذَ ] (اِخ ) طرفة الجذمی . از طائفه بنوجذیمةبن رواحةبن قطیعةبن عبس . از شاعران بود. (از لباب الانساب ). جذمی جذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) مالک بن حرث بن عبدیغوث بن مسلمةبن ربیعةبن جذیمة نخعی جذمی . منسوب است به جذیمةبن سعدبن مالک بن نخع که بطنی است ... جزمی جزمی . [ ] (اِخ ) از قرای بلوک قنقری فارس است . آبادیهای بلوک در کوهستان و میان دره ها متفرق اند و بهمین جهت مساحت آن حدود ده فرسخ در ... جزمی جزمی . [ ] (اِخ ) (میر...) از شعرای تبریز بوده است . رجوع به مجمع الخواص ص 86 شود. جزمی نگر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود