گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جذوع نویسه گردانی: JḎWʽ جذوع . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جِذع . (منتهی الارب ). ج ِ جذع بالکسر، تنه ٔ درخت خرمابن و جز آن . (آنندراج ). تنه های درخت . (غیاث اللغات ) : ناتراشیده همی باید جذوع تا دروگر اصل سازد یا فروع . مولوی .رجوع به جذع شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی جذوع جذوع . [ ] (اِخ ) نام دیهی از دیههای مدینه است که احمدبن جعفر در آن مسکن و مقام داشت و از این جهت فرزندان او را جذوعیه نام کرده اند.... جزوع جزوع . [ ج َ ] (ع ص )ناشکیبا و زاری کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ناشکیبا. (دهار) (مهذب الاسماء). بسیار جزع کنن... جزوع جزوع . [ ج ُ ] (ع مص ) ناشکیبائی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جَزَع . (از متن اللغة) (منتهی الارب ) ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود