اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جذوی

نویسه گردانی: JḎWY
جذوی . [ ج َ ] (اِخ ) ۞ اصل وی از الوس جغتایی و در اصفهان نشو و نما یافته هم در آنجا فوت شده است . از اوست :
عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوش است
عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوش است .

(از آتشکده آذر چ قدیم ص 11).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جزوی . [ ج ُزْ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به جزو. ضد کلی . خرد. صغیر. اندک و ناچیز. (ناظم الاطباء). نسبت است به جزو بمعنای جزء عربی : یعنی ش...
جزوی . [ ج ُزْ ] (اِخ ) (ملا...) وی از جانب عراق است ، چند وقتی درهرات بود، باز عزیمت وطن نمود. از اوست این مطلع:عاشق و بدنام اگر گشتم دلم...
نیم جزوی . [ ج ُزْ ] (اِ مرکب ) نیم جزو. رجوع به نیم جزو شود.
عقل جزوی؛ غیر از عقل اول، عقول دیگر را جزوی نامند. عقول انسانی را نیز جزوی نامند. (فرهنگ فارسی معین) : عقل جزوی آفتش وهم است و ظن زآنکه در ظلمات شد او...
جزوی اضافی . [ ج ُزْ ی ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جزئی اضافی . رجوع به جزئی و جزئی اضافی و جزوی شود.
اعراض جزوی . [ اَ ض ِ ج ُزْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چیزهایی که موجوددر موضوع بود و مقول بر موضوع نبود. (از اساس الاقتباس ص 37). مقابل اعرا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.