جراء
نویسه گردانی:
JRʼʼ
جراء. [ ج ِ ] (ع اِ) کودکی دختران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتوت . (اقرب الموارد). جَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جراء شود. || ج ِ جَرو و جِرْوْ. (منتهی الارب ). به معنی سگ بچگان . رجوع به جرو شود. || (مص ) با هم رفتن . || مناظره کردن در سخن . || به رفتار آمدن اسب . || به وقوع آمدن کار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جرع . [ ج ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ جُرعَه . رجوع به جرعه شود.
جرع . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است که در بیت زیر ذکر گردیده است : للما زنیةمصطاف و مرتبعممارات اودفالمقرات فالجرع .ابن مقیل (از معجم ا...