اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرد

نویسه گردانی: JRD
جرد.[ ج َ ] (اِ) تخت و اورنگ پادشاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). تخت پادشاهی را گویند. (آنندراج ) :
ز زر پخته یکی جرد ساختند او را
چو کوه آتش و گوهر در او بجای شرر.

فرخی .


|| پرنده ای است کبودرنگ که پیوسته در کنار آب نشیند و او را خرچال نیز گویند. (برهان ). خرچال و آن پرنده ای است که پیوسته کنار آبها نشیند. (یادداشت مؤلف ). مرغی است که بتازی حباری نامند و کبودفام بود و اکثر بر کنار آبها باشد و بفرس خرچال نیز گویند. (کذا فی التحفه ) و اما گوشت حباری که جرد خوانندش گرم است و رطوبت بسیار دارد. (الابنیه عن حقایق الادویه ) :
بسکه اسب دشمنت از چشم ریزد بر کنار
بر کنار آب دارد جای دائم همچو جرد.

قاآنی شیرازی (از فرهنگ شاهنامه ص 100).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
وایه جرد. [ ] (اِخ ) وادی ای است در نزدیکی نهاوند. وجه تسمیه اینکه در این مکان حادثه ای بین عرب و عجم اتفاق افتاده بود و ایرانیان به ...
کچله جرد. [ ک َ چ ِ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین جلگه ای و معتدل . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از قنات ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.