اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرد

نویسه گردانی: JRD
جرد. [ ج َ رَ ] (ع اِ) صحرای بی نبات . (منتهی الارب ). زمین بی نبات . (دهار). صحرای بی گیاه . (ناظم الاطباء). فضایی از زمین که در او گیاه نباشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || علت پی ستور مانند آماس و ترنجیدگی یا آن به ذال است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ورم پی ستور و آن بطوری بزرگ میشود که او را از راه رفتن باز میدارد. و جرذ با ذال لغتی است در آن . (از متن اللغة). جرذ. رجوع به جرذ شود. || پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و منه رمی علی جرده و علی اجرده ؛ ای علی ظهره . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). || (مص ) کوتاه وتنک موی گردیدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || کوتاه موی شدن اسب و آن در اسب پسندیده است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) :
و الفرس القصیر شعرالجلد
برقة اجرد نجل جرد.

ابوالمناصف (ازاقرب الموارد).


|| خُراج برآوردن پوست مرد از خوردن ملخ . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دردگین شدن شکم از خوردن ملخ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و فعل آن بصورت مجهول بکار میرود. (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط). || ملخ رسیده شدن کشت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و این نیز بصورت مجهول بکار میرود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بی گیاه گردیدن زمین . (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ساییده و نرم شدن لباس . (ازمتن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آش جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام خره ای بخراسان نزدیک چغانیان . (از تاریخ سیستان ).
ره جرد. [ رَه ْ ج ِ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت . دارای 243 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا برنج وراه آن فرعی اس...
بزم جرد. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . جلگه ، معتدل . سکنه ٔآن 308 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و ان...
تله جرد. [ ت َ ل ِ ج ِ] (اِخ ) دهی از دهستان کمازان شهرستان ملایر است که 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گلی جرد. [ گ ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 32هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 5هزارگزی خاور راه ش...
هفت جرد. [هََ ج ِ ] (اِخ ) از قرای مرو است . (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خام جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام موضعی بوده است بقرب خوارزم . در سال 93 هَ . ق . که قتیبه با خوارزمشاه صلح کرد خام جرد را بگشاد. (از کتاب احوال ...
دراب جرد.[ دَ ج ِ ] (اِخ ) صورتی از دارابجرد، دارابگرد که شهری است به فارس . رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
لوله جرد. [ لو ل َ ج ِ ] (اِخ ) (مالی آباد) دهی جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین ، واقع در چهارده هزارگزی باختر آبیک و شصت هزارگزی ر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.