جرع
نویسه گردانی:
JRʽ
جرع . [ ج َ رَ ] (ع مص ) تافته تر شدن یکتاه از تاههای رسن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیچیده و بافته شدن تاری از تارهای ریسمان یا چله و زه است که آشکار و برآمده است بر سایر تارهای آن ریسمان و آن ریسمان را مجرع گویند. (شرح قاموس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جَرِع . (منتهی الارب ). || جرعه جرعه خوردن شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندک اندک شراب خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || کردکردن (کذا). (شرح قاموس ). || یکباره آب را خوردن . جَرع . (از اقرب الموارد). || ج ِ، جَرَعَه ، به معنی ریگزاری که گیاهی نرویاند.(از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع بجرعه شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جراء. [ ج ُ ] (ع اِ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و آن را جُرَة و جَراءَة و جَرائیَّه و جَرایة نیز گویند و اخیر نادر است . (منتهی الار...
جرآء. [ ج ُ رَ آ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جری ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به جری ٔ شود.