اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرعه خوار

نویسه گردانی: JRʽH ḴWAR
جرعه خوار. [ ج ُ ع َ / ع ِ / خوا / خا ] (نف مرکب ) جرعه خورنده . آنکه جرعه جرعه می نوشد :
قومی از کأس او مرا در خواب
جرعه خوار شراب دیدستند.

خاقانی .


جرعه خوار ساغر فکر منند از تشنگی
ریزه چین سفره ٔ راز منند از ناشتا.

خاقانی .


بر آن پیروزه تخت آن تاجداران
رها کردند می بر جرعه خواران .

نظامی .


مبادا کز آن شربت خوشگوار
نباشد چو من خاکیی جرعه خوار.

نظامی .


همه چون گیا جرعه خواران من
ز من سبزو تشنه بباران من .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.