اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جزر

نویسه گردانی: JZR
جزر. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (غیاث اللغات از صراح و منتخب و قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). بریدن چیزی . (از ذیل اقرب الموارد). بریدن و این معنی اصلی است . (از متن اللغة). || پوست باز کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || شتر کشتن . (صراح و منتخب و قاموس از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). کشتن شتر و پوست باز کردن از آن . (از متن اللغة).شتر کشتن و میوه ۞ باز کردن از وی . (منتهی الارب ). یقال : جزرت الجزورة؛ کشتم شتر کشتنی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن گوشت شتر. (از متن اللغة). || درویدن میوه ٔ خرمابن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بریدن خوشه ٔ خرما از درخت خرمابن . (ناظم الاطباء). بریدن خرما. (تاج المصادر بیهقی ). || باز کردن از درخت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || انگبین چیدن از خانه ٔ زنبوران عسل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انگبین چیدن و بیرون آوردن آن از خانه ٔ زنبوران عسل .(از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). و منه حدیث الحجاج قال لانس : لاجزرنک جزر الضرب ؛ ای لاستأصلنک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || بازگشتن آب دریا و کم شدن . و این خلاف مد است . (غیاث اللغات از صراح و منتخب و قاموس ) (آنندراج ). بازگشتن آب دریا. خلاف مد. (از تاج العروس )(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بازگشتن و کم شدن آب دریا. (از متن اللغة). کم شدن آب دریا و رود. (تاج المصادر بیهقی ). ضد مد. خلاف مد. مقابل مد. غیض ، مقابل فیض . (یادداشت مؤلف ). || فروشدن آب به زمین . (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ) :
ابر گهرفشان را هر روز بیست بار
خندیدن و گریستن و جزر و مد بود.

منوچهری .


گر برود رود نیل بر در قدرش
از هنرش جزر گیرد از کرمش مد.

منوچهری .


میروم بی اختیار از خویش و می آیم به خود
جزر و مدی هر نفس مانند دریا می کشم .

حاجی شریف متخلص به منشور (از آنندراج ).


گردون که به من طبع مقید نکند
گو نیک بکن به من اگر بد نکند
گر یک کف خاک من به دریا ریزند
در جزر بماند و دگر مد نکند.

مسیح کاشی (از آنندراج ).


|| (اِ) دریا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جزر. [ ج َ زَ ] (ع اِ) آداک .(منتهی الارب ). آداک و جزیره . (ناظم الاطباء). زمین که آب دریا از آن بازمیگردد. مانند جزیره . (از تاج العروس ) (...
جزر. [ ج َ زَ / ج ِ زَ ] (معرب ، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است . و بکسر جیم نیز آمده است . (منتهی الارب ). بیخ معروفی است که آنرا میخو...
جزر. [ ج ُ زَ ] (اِ) گزر. زردک . (یادداشت مؤلف ).
جزر. [ ج َ زِ ] (ع ص ) اکول . (از ذیل اقرب الموارد). بسیارخوار. پرخور.
جزر. [ ج ُ زُ ] (ع اِ) ج ِ جَزور، بمعنی شتر یا بخصوص شتر کشتنی . ج ، جُزُرات . (از تاج العروس ). || ج ِ جزیره . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب...
جزر. [ ج ُ زُ ] (اِخ ) ارخبیل . نام مجمعالجزائر خاصی است از بحر متوسط. این سرزمین از اولین بلادی است که در آن نقود و مسکوک رواج یافت . رجو...
جزر. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است به اصفهان . (منتهی الارب ).
جزر. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به بادیه و وصف آن در شعری که صاغانی نقل کرده آمده است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). در ابیات زیر ذکر...
جزر. [ ج َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به حلب . (منتهی الارب ). ناحیه ای است به حلب شامل چندین قریه . و حمدان بن عبدالرحیم طبیب در آنجا ساکن گش...
جزر. [ ج َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار شهرستان کرمانشاهان . این ده در ده هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی و هزارگزی درآب قرار دارد و مح...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.