جسم طبیعی .[ ج ِ م ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که مر او را قوت الهی جنباننده و قهرکننده است بی آلتی بر سه جهت . (از زادالمسافرین
35). جوهری است که در جهات سه گانه ٔ طول و عرض و عمق انقسام پذیر باشد و آن طبیعتی است از طبایع یا حقیقتی است از حقایق . فلاسفه ٔ مشاءآنرا مرکب از هیولی و صورت جسمی دانند و حکماء اشراق گویند جسم طبیعی جوهر بسیطی است که نفس صورت جسمی باشد که آن بذات خود قائم است و در چیزی حال نباشد. و بر این تعریفی که از جسم طبیعی بعمل آمد به جامع ومانع نبودن شده است . (دستورالعلماء ج
1 صص
401 -
402). جوهری است که فرض ابعاد سه گانه ٔ متقاطع بر زوایای قائمه در آن بتوان کرد. و بدان جهت که موضوع بحث علوم طبیعی است آنرا جسم طبیعی گویند. و این که در تعریف فرض ابعاد سه گانه و خود آنها قید شده بدان جهت بود که ابعاد سه گانه در بعض اجسام طبیعی مانند کره واستوانه بالفعل وجود ندارد و در برخی دیگر مانند مکعب که بالفعل وجود دارد نیز جسم بودن بدان اعتبار نیست ، زیرا ممکن است ابعاد موجود زایل گردد ولی جسمیت سر حال خود باقی است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و جسم را که نوع جوهر است جسم طبیعی گویند. (از اساس الاقتباس ص
41). و برای تفصیل بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و دستورالعلماء ج
1 ص
407 شود
: زیرا بدین دو جسم طبیعی تمام شد
کز آب و باد و خاک و ز افلاک برترند.
ناصرخسرو.
گر ز درت غایب است جسم طبیعت پذیر
معتکف صدر تست جان طریقت گزین .
خاقانی .