جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن نصر ملقب به ابوالحسن حاجب و معروف به مصحفی (متوفی 372 هَ . ق .) وزیر و ادیب اندلسی و از نویسندگان نامدار بود و شعرهای خوب بسیار دارد. اصل وی از بربریان بلنسیه بود و المستنصر اموی او را به وزارت برگزید و تا هنگام مرگ مستنصر در این سمت باقی ماند. همچنین در روزگارناصر، والی جزیره ٔ میورقة شد و چون ناصر به فرمانروایی رسید او را به وزارت برگزید و فرماندهی شرطه را نیز بدو واگذار کرد. چون خلافت به هشام المؤیدبن الحکم رسید، عهده دار حاجبی وی گردید و در امور دولتی مداخله کرد. اما منصوربن ابی عامر به سبب خدمتی که او به صبح (مادر هشام المؤید) کرده بود دستگیرش کرد و بر او سخت گرفت و جعفر بنظم و نثر از او طلب بخشایش کرد اما منصور بدو رحم نکرده اموال او را مصادره کرد تا بدان حد که بر فرزندانش نیز چیزی نماند. پس او راکشت و تن او را به کسانش داد. (الاعلام زرکلی ج 2).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
جعفر برمکی . [ ج َ ف َ رِ ب َ م َ ] (اِخ )رجوع به جعفربن یحیی ... و آل برمک و برامکه شود.
جعفر عباسی . [ ج َ ف َرِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به جعفربن احمد ... شود.
جعفر عباسی . [ ج َ ف َرِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد ... شود.
جعفر عسکری . [ ج َ ف َ رِ ع َ ک َ ] (اِخ ) جعفر (پاشا)ابن مصطفی عبدالرحمن عسکری (1302 - 1355 هَ . ق .) یکی فرماندهان نظامی عراق بوده است .
طایفه ای از طوایف قشقایی که به اطراف قزوین تبعید شدند.
جعفر موسوی . [ ج َ ف َ رِ س َ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن حسین ... شود.
جعفر شهباز. [ ج َ ف َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 21هزارگزی شمال باختری سکوهه و 12هزارگزی راه شوسه ٔ زاهدان به زاب...
جعفر مصحفی . [ ج َ ف َ رِ م ُ ح َ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن عثمان ... شود.
جعفر کتانی . [ ج َ ف َ رِ ک َت ْ تا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن ادریس ... شود.
جعفر کثیری . [ ج َف َ رِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن عبداﷲ .... شود.