اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعفر

نویسه گردانی: JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالقاسم و معروف به حکیم رازی . در نامه ٔ دانشوران آمده است : از فضلای طبقه ٔ عرفا و اهل حال است . اصلش از ری بوده و نشو و نمایش در نیشابور در مائه ٔ چهارم هجریه . در بدایت حال سلاطین بویهیه و اواخر سامانیان در آن ملک معروف و مشهور بوده ... وفاتش موافق آنچه در نفحات الانس نوشته با سال 378 هَ . ق . دو سال قبل از ظهور غزنویان مقارن بود. (نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 225).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد (المعتصم باﷲ)بن هارون الرشید، مکنی به ابوالفضل و مشهور به المتوکل علی اﷲ (206 - 247 هَ . ق .) خلیفه ٔ عباسی...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد رودکی مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به رودکی شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد صادق . رجوع به جعفر صادق شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد قطاع ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به سدیدالدین بغدادی (متوفی 602 هَ . ق .) در دیوان ابنیه (بغداد) موظف ساخت...
جعفر. [ ج َ ف َ ](اِخ ) ابن محمد کاکویه ملقب به علاءالدوله حاکم اصفهان در روزگار مسعود غزنوی که بعدها استقلال یافت و خود حاکم مستقل اصفها...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد ورقاء شیبانی . رجوع به ابن ورقاء در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن مکتفی باﷲ مکنی به ابوالفضل . خلیفه ٔ عباسی و از علما و بزرگان بود و به علوم ریاضی و نجوم میل مفرط داشت و دارا...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن منصوربن غالب کثیری (1313 - 1368 هَ . ق .) پادشاه «حضرموت » بود که پس از درگذشت برادرش علی بن منصور به پادشاهی ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن موسی نحوی معروف به ابن الحداد و مکنی به ابوالفضل . برخی مباحث لغوی و احادیث غریب از وی در نوشته های دیگران...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابوعلی تابعی است .
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.