اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعفر

نویسه گردانی: JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد (المعتصم باﷲ)بن هارون الرشید، مکنی به ابوالفضل و مشهور به المتوکل علی اﷲ (206 - 247 هَ . ق .) خلیفه ٔ عباسی که در بغداد متولد شد و در سال 232 هَ . ق . پس از درگذشت برادرش الواثق باﷲ بخلافت رسید. وی مردی بخشنده بود و مورد ستایش و دوستدار ساختمان و المتوکلیه ٔ بغداد از آثار اوست که اموال بسیار در ساختن آن صرف کرد و در آن سکنی گزید. هنگامی که بخلافت رسید فرمانی نوشت که بر سر منبرها خوانده شد و در آن مردم را بترک جدل در باره ٔ قدیم یا حادث بودن قرآن امر کرد و تکلیف از آنان برداشت . متوکل پایتخت را از بغداد به دمشق برد و دو ماه در آنجا ماند اما هوای آن سرزمین به مزاجش سازگار نیامد و بازگشت و به سامراء رفت و اقامت گزید تا آنکه شبی به تحریک پسرش منتصر کشته شد. برخی از شاعران متوکل را به سبب ویران کردن قبر حسین (ع ) و اطراف آن در سال 236 هَ . ق . هجو کردند. در روزگار متوکل زلزله های زیادی روی داد و برخی از ویرانی ها به امر وی تعمیر شد. متوکل در هنگام شکفتن گل سرخ جامه ای سرخ میپوشید و امر میکرد که فرش سرخ بگسترند و گل سرخ در هیچ جا جز مجلس وی دیده نمیشد و او میگفت : ما خود شاه شاهانیم و گل سرخ شاه گلهاست و هر کدام از ما سزاوار همنشین خود است . (الاعلام زرکلی ج 2). و نیز هموست که عبداﷲبن طاهر را فرمان داد تا درخت سرو کهن و معروفی را که در کاشمر و باعتقاد ایرانیان کشته ٔ زرتشت بودبیفکند و بر شتران بار کند و به سامراء فرستد. عبداﷲ نیز چنین کرد اما پیش از آنکه خلیفه آن درخت را ببیند، ملازمانش ویرا بکشتند. رجوع به سرو کاشمر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) حصنی است در اندلس از توابع مارده . (از معجم البلدان ).
جعفر جن . [ ج َف َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون در چهارهزارگزی شمال کنارتخته و کنار راه شوسه ٔ کازرون به ...
جعفر جنی . [ ج َ ف َ رِ ج ِن ْ نی ] (اِخ ) ظاهراً تصحیفی است عامیانه از زعفر جنی . رجوع به زعفر جنی شود.
جعفر حلی . [ ج َ ف َرِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به جعفربن احمد ... شود.
جعفر حلی . [ ج َ ف َ رِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) رجوع به جعفربن خضر ... شود.
جعفر خطی . [ ج َ ف َرِ خ َطْ طی ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد ... شود.
جعفر تلی . [ ج َ ف َ رِ ت َل ْ لی ] (اِخ ) از بزرگان و مشاهیر اصفهان در روزگار مغولان بود و صاحب ترجمه ٔ محاسن اصفهان از او نام میبرد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شیخ جعفر. [ ش َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سهندآباد شهرستان تبریز است و 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
علی جعفر. [ ع َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی ، بخش شیب آب شهرستان زابل .واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سکوهه و 11 هزارگزی خاور ر...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۰ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.