جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد ورقاء شیبانی . رجوع به ابن ورقاء در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) امیر سید...مکنی به ابوالخلیل ، ممدوح قطران تبریزی بوده است :ز روزنامه ٔ شاهان چنین دهند خبرچنین کنند بزرگان چیره دس...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (سید ...) امیرعلیشیر نوائی در تذکره گوید: پسر محمد نوربخش است و برادر شاه قاسم انوار است و طبع خوب دارد اما پدرش دعوی ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) حقایق نگار. نام او را ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده ...
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) ریاض همدانی ، ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده است : م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابوعلی تابعی است .
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . || اِست . (المرصع).
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (زبیده ) دختر جعفربن ابی جعفر منصور، دختر عم و زن هرون الرشید و مادر محمد امین بوده است . (از مجمل التواری...
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن عرفطه از زنان انصار که بصلاح و عفت و وفوردانش و درایت مشهور بوده است . رجوع به ریحانة ال...
ام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فق...