جعفر
نویسه گردانی:
JʽFR
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن مکتفی باﷲ مکنی به ابوالفضل . خلیفه ٔ عباسی و از علما و بزرگان بود و به علوم ریاضی و نجوم میل مفرط داشت و دارای قوه ٔ تحقیق در مطالب علمیه و اخبار متقدمین از حکما بود. جعفر در اغلب علوم قدیمه حواشی و تعلیقاتی دارد. تولدش در سال 294 هَ . ق . و وفاتش در روز سه شنبه چهارم صفر سال 377 هَ . ق . واقع گردید. هلال بن محسن صابی مینویسد که به خط جعفربن مکتفی باﷲ کتابی یافتم شامل آثار ذوات الاذناب در زمان طلوع آنها و آن کتاب را صابی استنساخ نموده و مینویسد که مؤلف یعنی جعفربن مکتفی باﷲ در آن کتاب آورده است که در خلافت معتصم باﷲ عباسی در روز سه شنبه نوزدهم رجب سال 225 هَ . ق . در روی قرص آفتاب نقطه ٔ سیاهی قریب به مرکز آن دیده شد و پس از دو روز در بیست ویکم رجب اتفاقات مهمه رخ داد. یعقوب بن اسحاق کندی مینویسد که این نقطه ٔ سیاه در روی آفتاب نودویک روز طول کشید و معتصم باﷲ بعد از آن وفات یافت (دو ستاره از ستارگان دنباله دار قبل از فوت هارون الرشید نیز طالع گشتند). کندی مینویسد که آن نقطه ٔ سیاه زهره بوده است که بر روی آفتاب عبور نمود وعبورش مدت نودویک روز بطول انجامیده . تمام آنچه نقل شد از کتاب جعفربن مکتفی باﷲ است و پس از این قسمت شرح تأثیر طلوع ستارگان دنباله دار را در ماههای سریانی آورده از این قرار کاملا معتقد به تأثیر نجوم و احکام آن بوده است . عبور زهره بر روی آفتاب که کسوف شمس به زهره نامیده میشود عملا ممکن نیست که مدت نودویک روز بطول انجامد و به گمان نویسنده آنچه از کندی روایت شده باید منسوب به وی باشد چه عالمی مثل کندی مطابق براهین هندسی و علم به حرکت زهره میدانست که عبور زهره این مدت بطول نخواهد انجامید. (گاهنامه ).
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
جعفر بیک لری جوادخانی . [ ج َ ف َ ب َ ل َ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف ایل قشقائی است مرکب از سیصد خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
جعفر بیک لری فریدون بیکی . [ ج َ ف َ ب َل َ ف ِ رِ ب َ ] (اِخ ) نام طایفه یی از طوایف قشقائی مرکب از یکصد خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82...
پیشوا مرکز شهرستان پیشوا و یکی از شهرهای جنوبشرق استان تهران در ایران است. شهر پیشوا در دامنههای طبیعی قرار دارد و در ۴۵ کیلومتری جنوب شرقی پایتخت وا...
جافر. [ ف ِ ] (ع اِ) آن اشتر که از گشنی بازمانده بود. ج ، جوافر. (مهذب الاسماء). || (ص ) ناتوان شده از بسیاری لباس . (ناظم الاطباء).