اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعفری

نویسه گردانی: JʽFRY
جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابوالبقاء صالح بن حسین ... (قرن هفتم هجری ). او راست : 1- البیان الواضح المشهود من فضائح النصاری و الیهود (که بخشی از آن به کوشش آقای فریبس ۞ در 1897 م . درشهر «بن » چاپ شده است ). 2 - تخجیل من حرف التوراة و الانجیل (چ مصر بدون تاریخ ). در کشف الظنون تخجیل من حرف الانجیل از ابی البقاء جعفری و منتخب آن از شیخ ابی الفضل مالکی مسعودی (تألیف 942 هَ . ق .) دانسته شده است . (معجم المطبوعات ج 1 ص 701). و نیز رجوع به صالح بن حسین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
محمد جعفری . [ م ُ ح َم ْ م َ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
علی جعفری . [ ع َ ی ِج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفر. وی از ذریه ٔ جعفر طیار بود و در قرن سوم در عهد المتوکل میزیست . او رامجموعه ٔ اشعاری ا...
علی جعفری . [ ع َ ی ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی شود.
حسن جعفری . [ ح َ س َ ن ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) هندی شیعی . او راست : آیات محکمات که در رد برادر خود محسن سنی نگاشته است . (ذریعه ج 1 ص 48).
باغ جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 44 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و4 هزارگزی راه ...
عالی جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
جعفری رباط. [ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) رباطی بوده است در 9 فرسنگی سرخس در شمال شرقی ایران . (از نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 175)
جعفری ساوجی . [ ج َ ف َ ی ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به جعفری شود.
قدم زدن بی هدف
ده اکبر جعفری . [ دِه ْ اَ ب َ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در هفده هزارگزی باختر سکوهه . سکنه ٔ آن 150 تن می ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.