اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعماء

نویسه گردانی: JʽMAʼ
جعماء. [ ج َ ] (ع ص ) ناقه ٔ کلانسال دندان ریخته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (در مذکر اجعم گفته نمیشود). || (اِ) دبر. کون . (منتهی الارب ). جعباء. جعباءة. جعباة. || زنی که عقلش از کلانسالی رفته باشد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
جامع قوصون . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در شارع محمد علی [ به مصر ]. این مسجد را سیف الدین قوصون یکی از امراء ناصری که داماد محمدبن قلاو...
جامع عابدین . [ م ِ ع ِ ب ِ ] (اِخ ) یکی از جوامعی است که در نزدیکی قصر عابدین [به مصر]قرار گرفته است . (از تاریخ المساجد الاثریه ص 372).
جامع عطارین . [ م ِ ع ِ ع َطْ طا] (اِخ ) از قدیمترین مساجد اسکندریه و در سوق العطارین واقع و به جامع الجیوشی معروف است . (از تاریخ المساجد الا...
جامع ورامین . [ م ِ ع ِ وَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: آثار مختصری از بنای مسجد باقی است و فاصله ٔ آن تا به نارین قلعه ٔ شهر ورامین در ...
علی جامع.[ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر، مشهور به جامع و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین .....
کلام جامع. [ ک َ م ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن پرمعنی . کلامی که معنی بسیار دارد. || در اصطلاح فن بدیع، آن است که کلام مشتمل باش...
جامع بعلبک . [ م ِ ع ِ ب َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) مسجد معروفی است در بعلبک : در جامع بعبلک وقتی کلمه ای چند همی گفتم بطریق وعظ. (گلستان ).
جامع اصفهان . [ م ِ ع ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مسجد قدیمی بزرگی است در اصفهان . مؤلف مرآت البلدان آرد: در این شهر مسجدی که آن را جامع توان گفت م...
جامع آصفیة. [ م ِ ع ِص َ فی ی َ ] (اِخ ) مسجدی است در بغداد. این بنا را در اصل محمد چلبی بسال 1017 هَ .ق . برای دراویش مولویه برپا کرد و آن...
جامع سبزوار. [ م ِ ع ِ س َ زِ ] (اِخ ) مسجدی است در سبزوارکه گویند خواجه علی مؤید آخرین حکمران سربداریه که معاصر امیر تیمور بوده و به خدمت ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.