اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جل آب

نویسه گردانی: JL ʼAB
جل آب . [ ج ُل ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. (آنندراج از غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
جلاب . [ ج ُ ](معرب ، اِ) معرب گلاب است . جُلاّب . (اقرب الموارد).
جلاب .[ ج َل ْ ل ] (ع ص ) کشنده ٔ اسب و جز آن بفروختن . (منتهی الارب ). کسی که بندگان و جز آنان را برای بازرگانی از شهری به شهری کشاند. (...
جلاب . [ ج ُل ْ ل ] (معرب ، اِ) معرب گلاب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انگبینی است که با گلاب آمیخته و آنرا بپزند تا حدی که...
جلاب . [ ج ُ ] (اِخ ) نام شاعری است از بخارا. رجوع به جلاب بخاری شود.
جلاب . [ ج َل ْ ل ] (اِخ ) جابربن عبداﷲبن مبارک موصلی مکنی به ابوالقاسم از محدثان است . وی در بغداد از ابی یعلی حسین بن محمد مطلبی حدیث ...
جلعب . [ ج َ ع َ ] (ع ص ) مرد بدخوی شریر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر دراز بسیار بی باک شتاب زده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده...
جلعب . [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام کوهی است در حدود مدینه و برخی از شاعران در شعر خود آنرا مثنی آورده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
جنگ جلاب . [ ج َ ج َ ] (اِ مرکب ) مکر و حیله . || کوشش بیهوده . || دفعالوقت . || گوشواره . (از ناظم الاطباء).
صالح جلاب . [ ل ِ ح ِ ج َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به صالح بن محمدبن صالح مکنی به ابی علی ... شود.
جلاب بخاری . [ ج ُ ب ِ ب ُ ] (اِخ ) از شاعران است که در تذکره ها نامی از او نیست و تنها در فرهنگها نامی از او آورده اند و چون در فرهنگ اسدی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.