اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلجل

نویسه گردانی: JLJL
جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) زنگله . ج ، جَلاجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زنگ . زنگوله . درای . زنگ خرد. جرس خرد. (از یادداشت های دهخدا). زنگ دف و جز آن . (السامی فی الاسامی ). زنگ دف . سنج ِ دف . (زمخشری ) :
چون فاخته ٔدلبر، برتر پرد از عرعر
گوئی که به زیر پر بربسته یکی جلجل .

منوچهری .


|| نام آلتی از موسیقی بوده بیضی شکل 35 بدست ، با آوازی عظیم مُزعج . (از یادداشت های دهخدا). || پری شاهرخ . مرغ انجیرخوار. || جوش که بر پلک چشم برآید. (دزی ج 1 ص 205). || (ص ) سبک روح و شادمان در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جلجل . [ ج َ ج َ ] (ع اِ) دف . دایره . || سنج دایره . || زنگ . جرس . (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی است خوش آواز. و به کسر اول هم آمده...
جلجل . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) حَب ﱡالزَّلَم . رجوع به حَب ّالزَّلَم شود. (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) دارة جلجل ؛ نام جایگاهی است . اصمعی و ابوعبید گفته اند که جائی است در حمی و برخی گفته اند در دیار ضباب است در نجد ...
اِبْن‌ِ جُلْجُل‌، سلیمان‌ بن‌ حسان‌ اندلسى‌، ابوداوود (ابوایوب‌: ابن‌ ابار، 297؛ چ‌ مادرید)، پزشک‌ و گیاهدارو شناس‌ مشهور اندلسى‌ سدة 4ق‌/10م‌. به‌ رغ...
ابن جلجل . [ اِ ن ُ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) ابوداود سلیمان بن حسان اندلسی . طبیب درباری خلفای اموی اندلس . رومانوس ۞ عظیم بیزنطیه به سال 336 هَ...
ابن جلجل . [ اِ ن ُ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) کنیت ابوبکر محمدبن زکریای رازی ، طبیب متوفی 311 هَ .ق . (تاج العروس ). و این کنیت برای محمد زکریا در جای...
دارة جلجل . [ رَ ت ُ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) ابن درید در کتاب «البنین و البنات »آرد: دارةجلجل میان شعبی و حسلات و وادی المیاه و بردان قرار دارد... (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.