جلق 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JLQ 
    
							
    
								
        جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک  حصه  از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت  شبانه روزی  باشد پیش  جهودان ، چه  ایشان  هر ساعتی  را یک هزار و هشتاد قسم  کنند و هر قسمی  را از آن  جلق  خوانند پس  باین  اعتبار شبانروزی  25920 جلق  باشد. (برهان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج َ ] (ع  مص ) ستردن  موی  سر. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  گشادن  دندان  را وقت  خندیدن . (منتهی  الارب ).  ||  انداختن  بمنجنیق ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج َ ] (ع  اِ) آشتی ، مولد است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج ِ ل ِ ] (ع  اِ صوت ) کلمه ای  است  که  بدان  شتر نر را زجر کنند. (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (ع  اِ) دانه ای  است  بیمن  مانند گندم .  ||  کلمه ای  است  که  بدان  شتر نر را زجر کنند. (منتهی  الارب ). رجوع  به  ماده ٔ قبل  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) جِلَّق . دمشق  و غوطه ٔ دمشق . (منتهی  الارب ). دمشق . (از اقرب  الموارد). نام  ناحیه ٔ غوطه  است  و گویند دمشق  را جلق  خ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای  است  در اندلس  در سرقسطه  و آبی  گواراتر از آب  آنجا در همه ٔ اندلس  وجود ندارد. (از معجم  البلدان ) (منتهی  الا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روشی است که شخص بدون حضور داشتن جنس مخالف وبااستفاده از دست,نایلون,پا,بادکنک و ... لذت ببرد و آب منی بیرون بریزد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه عربی است و پارسی جایگزین آن این است: سوکرویس: sukravis (سنسکریت: sukravisreŝti)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جَلق زدن. ( جلق + زدن ) اخراج مَنی* از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لفظِ زدن استعمال میشود. این لفظ در عربی بمعنی «سر تراشیدن» و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        یمان جلق . [   ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  اکراد ساوجبلاغ  بخش  کرج  شهرستان  تهران ، واقع در56هزارگزی  باختر کرج  و 7هزارگزی  راه  شوسه ٔ کرج  به  ...