اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جمیل

نویسه گردانی: JMYL
جمیل . [ ج َ ] (ع اِ) پیه گداخته . ج ، جملاء. (منتهی الارب ). || (ص ) خوب صورت نیکوسیرت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زیبا. نیکوروی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جمیل . [ ج ُ م َ ](ع اِ) نام پرنده ایست . (اقرب الموارد). بلبل . (منتهی الارب ). ج ، جِمْلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جمیل . [ ج َ ] (ع اِ) ابوجمیل ، کنیه ٔ تره و سبزی است . (منتهی الارب ). کنایه از سبزی است زیرا که موجب زینت و آرایش خوراک و سفره است . (ا...
جمیل . [ ج َ ] (اِخ ) درب جمیل ، دربندی است ببغداد. (منتهی الارب ).
جمیل . [ ج َ ] (اِخ ) لقب اردشیربن اردشیر.(حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 231). رجوع به اردشیر شود.
جمیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن معمر. از مشاهیر شاعران عرب است که بسال 83 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 158).
ام جمیل . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (اِخ ) خواهر ابوسفیان و زن ابولهب که در قرآن کریم بعنوان حمالة الحطب یاد شده است و بکینه و عداوت نسبت به پیغ...
ام جمیل . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (اِخ ) دختر مجلل بن عبداﷲبن قیس و از زنان فاضل و خردمند و از سبقت گیرندگان به دین اسلام بوده است . با حاطب بن ...
ام جمیل . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (اِخ ) زنی صحابی از طایفه ٔ ابوهریره و در وفا ضرب المثل بوده و «اوفی من ام جمیل » از امثال سائر است . گویند قومی ...
ام جمیل . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (اِخ ) فاطمه دختر خطاب و خواهر عمربن خطاب خلیفه ٔ دوم بوده است . (از ریحانة الادب ج 6 ص 214).
علی جمیل . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) نویسنده و روزنامه نگار بود و به سال 1308 هَ . ق . در موصل متولد شد و در آنجا روزنامه ٔ «صدی الجمهوریة» را منتشر ساخت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.