جنب
نویسه گردانی:
JNB
جنب . [ ج ُ ن ُ ] (ع ص ) بیگانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غریب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
- جارالجنب ؛ همسایه از غیر قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| نافرمان . || آنکه بر وی غسل واجب شده باشد بسبب جماع و خروج منی . واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است ، و گاهی گویند هما جنبان و هم اجناب و جُنُبون ، ولی نگویند هی جنبة بتأنیث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این اسم هایی است که جاری مجرای مصدر است .(از اقرب الموارد). فاعل و مفعول جماع کرده ٔ غسل نکرده را گویند.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هم جنب . [ هََ جَمْب ْ ] (ص مرکب ) هم پهلو. (آنندراج ).
جنب جوش . [ جُمْب ْ ] (اِ مرکب ) جنب و جوش . رجوع به جنب و جوش شود.
باو گریشمه bāve-griŝma باو (سغدی): جنب (سنسکریت: greyŝma) حاره. ***فانکو آدینات 09163657861
جنب الفرس . [ ] (اِخ ) یکی از کواکب مربع فرس اعظم که آنرا جناح الفرس نیز خوانند. (یادداشت بخط مؤلف ) ۞ .
جنب و جوش . [ جُم ْ ب ُ ] (اِ مرکب ) فعالیت بسیار. هیجان . حرکت فراوان . و با آمدن و افتادن صرف شود، گویند: بجنب و جوش آمد، به جنب و جوش افتا...
جنب فرساوس . [ جَم ْ ب ِ ؟ ] (اِخ ) نام ستاره ٔ نورانی تر بر پهلوی راست برشاوش ، که آنرا موفق الثریا نیز گویند. رجوع به جنب الفرس شود.
طرف جنب الاسد. [ طَ رَ ف ُ جَم ْ بِل ْ اَ س َ ] (اِخ ) جای ستاره ٔ صرفه نزد منجمان .