اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جنبش

نویسه گردانی: JNBŠ
جنبش . [ جُم ْب ِ ] (اِمص ) (از: جُنب + َ-ِش ، پسوند اسم مصدر) از جنبیدن . حرکت . مقابل آرام ، سکون : باز هوا برتر از این دو گوهر ایستاده است که جوهری است نرم وشکل پذیر بهمه شکلی که اندر او آید... تا هرچه بجنبداندر این جوهر نرم از نباتی و حیوان از جنبش بازنماند. (زادالمسافرین ص 120 از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
جنبش اول که قلم سر گرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت .

نظامی .


نخستین یکی جنبشی بود فرد
بجنبید چندانکه جنبش دو گرد.

نظامی .


- جنبش آبا . رجوع به این کلمه شود.
- جنبش اَخواستی ؛ حرکت قسری که بتحریک قاسر باشد. (انجمن آرا).
- جنبش اول . رجوع به این کلمه شود.
- جنبش ِ بخواست ؛ حرکت بالاراده . (دانشنامه ٔ علایی ).
- جنبش پذیر ؛ قابل حرکت . (دانشنامه ٔ علایی ).
بفرمود تا هیچ بیمار و پیر
نگردد در آن راه جنبش پذیر.

نظامی .


شد آن آب جنبش پذیر آسمان
شد این آرمیده زمین در زمان .

نظامی .


- جنبش پذیری ؛ قابلیت حرکت .
- جنبش ِ خواستی ؛ حرکت ارادی . (انجمن آرا).
- جنبش ِ یارانی ؛ حرکت جزئی که از افلاک صادر شود به سبب نفوس منطبعه ٔ ایشان و این نفوس منطبعه در افلاک بمنزله ٔ قوای جسمانی اند در مردم . (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
فلک جنبش . [ ف َ ل َ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه کارها ورفتارش چون فلک باشد در اهمیت و بزرگی : کیست اندر همه عالم چو تو دیگر ملکی مملکت بخش ...
جنبشی اعتراضی که به دست مخالفان نتیجه اعلام شده توسط وزارت کشور دولت محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران در جریان انتخابات 22 خرداد سال 1388 بصورت حضور ...
گران جنبش . [ گ ِ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) سخت حرکت . آنکه دیر بجنبد. || دیرپرنده . دیرپرواز. پرنده ای که به کندی بپرد : شبی تیره چو کوهی زاغ ...
الک جنبش . [ اَ ل َ جُم ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) الک دولک . رجوع به الک دولک شود.
جنبش آبا. [ جُم ْ ب ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حرکت و سیر هفت کوکب است که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه ...
جنبش اول . [ جُم ْ ب ِ ش ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنبش و حرکت قلم قضا و قدر است در لوح . (برهان ). حرکت نخست قلم قدرت د...
جنبش زنخ . [ جُم ْ ب ِ ش ِ زَ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از مسخرگی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
جنبش کردن . [ جُم ْ ب ِک َ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . حرکت کردن : امسال که جنبش کند آن خسرو چالاک روی ای مه گیتی کند از خارجیان پاک .منوچه...
در تلاش مفهو م دادن به التهابات اجتماعی اخیر در اورپا و امریکا که خود را رها شده و اهانت شده مییابند.
جنبش ادبی دارکولی نام دیگر مکتب ادبی دارکولییسم Darkoliisme است ؛ این جنبش برای گسترش صلح جهانی و مهرورزی فعالیت می کند . به دارکولییسم رجوع کنید .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.